جدیدترین تصاویر و داستان ها
هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.

مامان نازنازی

اذهب الى الأسفل

مامان نازنازی  Empty مامان نازنازی

پست  Admin الأحد يناير 09, 2011 5:38 am

مامان نازنازی

مامانم زن خیلی خوشگلیه.كوچیكتر كه بودم همیشه دلم می خواست زنی مثل مامانم داشته باشم. سینه های‬ بزرگ و قشنگ،كس قلمبه كه هر وقت شلوار می پوشید من حسابی راست می كردم.صورت جذاب و دلفریب‬ و خلاصه یه زن تاپ و همه جوره تو دل برو.اما مشكل این بود كه اون مامانم بود و هیچ وقت نمی تونستم‬ بهش بگم بیا بكنمت!! اولین باری كه با مامانم سكس داشتم ۴ سال پیش بود و من آن موقع سوم دبیرستان بودم. اون روز هنوز سرماخوردگیم خوب نشده بود و من باید یك آمپول دیگه می زدم تا مریضی كاملا از تنم بره بیرون. تصمیم گرفتم بعد از تعطیل شدن مدرسه به یك تزریقاتی برم و آمپولم رو بزنم. اما اونروز بر خلاف بقیه روز ها به جای ساعت ۳ مارو ۱.۳۰ تعطیل كردند. من هم كه فكر میكردم كسی خونه مان نیست و از دعوای همیشگی بابا و مامانم هم خبری نباید باشد، بی خیال آمپول شدم و رفتم خونه تا با خیال راحت ماهواره ببینم. موقعی كه به خونه رسیدم جلوی در كفشهای مامانم رو دیدم كه كنار در بود. آروم در رو باز كردم و رفتم همه جای خونه رو سرك بكشم.كسی توی آشپزخونه،حموم و دستشویی نبود بالاخره رفتم اتاق ها رو بگردم. یكراست رفتم سراغ اتاق مامان و بابام.آروم در رو باز كردم تا توی اتاق رو ببینم.دیدم مامانم روی تخت دراز كشیده و چشاش رو بسته. صدای قرچ و قروچ در رو كه شنید برگشت به من نگاه كرد.آروم گفتم سلام مامان. یه نگاه به سرتاپام انداخت و گفت سلام آمپولت رو زدی؟گفتم نه حوصله نداشتم برم درمونگاه . چرا الان خونه ای؟گفت خسته بودم مرخصی گرفتم. بعدش گفت بیا بخواب خودم آمپولت رو بزنم. ( پاورقی:مامانم پرستار است) بعد از رو تخت بلند شد و گفت بدشون من. خودت هم بخواب رو تخت. من هم سرنگ و آمپول رو دادم مامانم و كمر بندم رو باز كردم.یه خورده شلوار و شورتم رو كشیدم پایین و خوابیدم رو تخت. مامانم آمپول رو كه آماده كرد اومد و كنار تخت نشست وگفت چرا شلوارتو كم پایین كشیدی؟ من تعجب كردم تا اومدم شلوارو شرتمو پایین تر بكشم زود گفت ول كن خودم میكشم.من هم دستمو گذاشتم رو تخت. یهو دیدم مامانم شلوارم را تا زیر باسنم داد پایین. من كه حسابی جا خورده بودم اومدم چیزی بگم ولی بی خیال شدم. از این كه میدیدم مامانم دست نرم و لطیفشو روی كونم می خواد بذاره كیف میكردم. مامانم آروم سرنگ رو گذاشت رو كونمو فشار داد تو.اون یكی دستشو هم آروم گذاشت لای كونم. من كه وسط آمپول زدن پاك دیوونه شده بودم. نمیدونستم چرا مامانم اینطور با من بازی می كنه.سرنگ كه خالی شد مامانم سرنگو درآورد و گفت: درد گرفت عزیزم؟ من كه نمیدونستم چی بگم گفتم:آره یه ذره داشت.اینو كه گفتم مامانم آروم دستشو گذاشت رو كونمو شروع كرد به مالیدن كونم. من كه تا حدودی گوشی دستم اومده بود آروم برگشتم و دمر خوابیدم .شلوارمو از جلو هم كشیدم پایین.مثل یك گرگ گرسنه به طرف لب های مامانم حمله كردم. روی دو زانو نشستم دستمو دور گردن مامان انداختم و شروع كردم به لب گرفتن از مامانم.مامانم كه انگار منتظر همین عكس العمل من بود همون طوری كه من ازش لب می گرفتم ،كیرمو گرفت تو دستش و شروع كرد به بازی كردن با كیرم.عجب لب هایی داشت! با لبام لباشو فشار می دادم و زبونمو تو دهنش می گردوندم. اون هم تو این كار ماهر بود و خیلی آتیشی لب می گرفت. یهو خودشو عقب كشید و گفت:یالا دراز بكش. من هم كه حسابی راست كرده بودم سرمو گذاشتم رو بالشت. ایندفعه نوبت اون بود كه مثل گرگ گشنه به طرفم حمله كنه. شلوارمو از پام دراورد و كیرمو گرفت تو دستش و شروع كرد به ساك زدن كیرم.خیلی با فشار و سریع كیرمو بالا و پایین می برد و میبرد تو دهنش.از پایین تا بالای كیرمو با مهارت خاصی می لیسید. من كه حسابی دیوونه شده بودم آخو اوخم به هوا رفته بود كه حس كردم آبم داره می آید.آروم سر مامان رو گرفتم و گفتم: مامان ول كن آبم داره میاد. مامان یه نگاهی به من انداختو دوباره كیرمو تا ته كرد تو حلقش. همینجوری تند و تند داشت تكون میداد كه آبم زد بیرون.یه دفعه داد بلندی زدم و گفتم :آآآآآآآآآآآآی . مامانم فوری كیرمو كرد تو دهنشو و آبم و میك زد. فكر كردم از دهنش میریزه بیرون اما آبمو تاته قورت داد.سرشو بلند كرد ویه نگاه به من انداخت.با همون دهنش كه با آب كیر كثیف شده بود گفت: وایسا الان میام.فوری از اتاق رفت بیرون. رفت دهنشو بشوره.بعد دو سه دقیقه برگشت. تا نشست گفتم:حالا نوبت منه.فوری دستمو انداختم دور سینشو كشیدمش بالا تا تمام بدنش روی تخت قرار بگیره.تاپشو از تنش درآوردم.روی اون سینه های زیبا یه كرست خیلی قشنگ پوشیده بود.اونو هم آروم درآوردم و مامانو خوابوندم روی تخت. دوباره رفتم یه چند تا لب ازش گرفتمو و شروع كردم به لیس زدن بدنش.از گردن لیس می زدم و می رفتم همینطور پایین تا اینكه به سینه هاش رسیدم.شروع كردم به لیس زدن و گاز گرفتن سینه های مامان.حالا نوبت مامان بود كه آخ و اوخ كنه.همینطور كه سینه های مامان رو لیس میزدم آروم آروم به طرف كسش رفتم.شرت و شلوار مامان رو یه جا از تنش درآوردم.واااااااای چه كس قشنگی داشت. چوچولش یه ذره از لای كسش زده بود بیرون.آروم لای كسشو باز كردم و شروع كردم به لیس زدن كسش.دیگه جیغ های مامان به آسمون رفته بود. یهو سرمو از رو كسش بلند كرد و گفت مازیار زود باش كیرتو بذار توش.میخوام جرم بدی ها. من هم كه كیرم دوباره یه خورده راست شده بود گذاشتم تو كس مامان وشروع كردم به تلمبه زدن. این دفعه دیگه جیغ های مامان كر كننده شده بود. همینطور كه تلمبه میزدم مامان داد میزد:مازیار تندتر.تو رو خدا محكم تر بزن.من هم با شنیدن این جمله ها وحشی شده بودم با فشار هر چه بیشتر تلمبه میزدم .من تلمبه میزدم و مامانم جیغ!سه چهار دقیقه كه همینطور تلمبه زدم كیرمو اوردم بیرون .مامانو از كمر گرفتمو به پشت خوابوندمش.گفتش:مازیار بذرار تو كونم. تا ته جرم بده.من هم آروم لای كونش رو باز كردم و سوراخ كونش رو با سه انگشت وسط باز كردم.كیرمو اوردم جلو گذاشتم تو كون مامان.وای داشتم دیوونه میشدم.همون چیزی كه همیشه آرزوش رو داشتم به دست اورده بودم.مامانمو از كون داشتم میكردم! اولش كه شروع كردم به تلمبه زدن كیرم سخت عقب و جلو میرفت.همینم باعث میشد هی مامانم از سر درد داد بزنه.آروم آروم دیدم سوراخ كون مامان داره گشاد میشه و كیرم تخت تر حركت می كنه.مامان كه حسابی كیف می كرد هی می گفت:تندتر.وای تندتر.در همون حال كه مشغول تلمبه زدن بودم یه دفعه مامان با دستش كیرمو اورد بیرون وكسش رو گرفت و جیغ بلندی زد.دیدم آب مامانم از چوچولش زد بیرون وریخت روی تخت.مامانم كه حسابی بیحال شده بود رو تخت دراز كشید. من كه كیرم حسابی راست شده بود، یه ذره از آب مامان رو ورداشتم و رو كیرم مالیدم و شروع كردم به جلق زدن .موقعی كه دیدم آبم داره میاد پاهامو باز كردمو رو سینه مامان نشستم و كیرمو كشیدم طرف صورتش .اونم تا اینو دید فوری چشاشو بست. آبم زد بیرون و ریخت رو صورت مامان. من كه كمرم حسابی خالی شده بود افتادم رو تخت كنار مامان‬ ...

Admin
Admin

تعداد پستها : 48
تاريخ التسجيل : 2011-01-08

https://3xyclub.forumfa.net

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

مامان نازنازی  Empty مامان بی گناه من

پست  Admin الأحد يناير 09, 2011 5:38 am

مامان بی گناه من

داستان هایي كه من براتون میگم از 2 یا 3 سال قبل شروع شده بود . رابطه من با مامانم از همون سالها كه از بابام جدا شد شروع شد . البته ما تو خونه خیلي آزاد بودیم و مامانم كه خیلي راحت بود یعني خیلي شیطنت داشت .یه بار با یكي از دوست هاي بابام داشتن تو خیابان راه میرفتند با ماشین كه ایست بازرسي اونا رو میگیره میبره منكرات و همین باعث شد بابام مامانمو طلاق بده. البته مامانم كه میگفت به خاطر كار بابام داشته با دوست بابام میرفته اما بابام قبول نمیكنه .بعد از طلاق وضع ما بهتر شد . چون مامانم مهریه خودشو از بابام گرفت و ما با اون پول یه خونه تو سعادت آباد گرفتیم و كلي چیز دیگه . البته از جنبه هاي دیگه هم وضع ما تغییر كرد چون مامانم روز به روز از نظر ظاهري جیگر تر میشد . طرز رفتارشم خیلي عوض شده بود . شب ها به بهانه تفریح با دوستاش دیر میومد خونه و بعضي شب ها هم به بهانه موندن خونه دوستاش .اصلا خونه نمیومد . خلاصه من با مامان جونم خیلي حال میكردم و رابطه ما خیلي نزدیك شده بود و با هم بیرون میرفتیم و فیلم صحنه دار میدیدیم و ... یه شب یه فیلم از یكي از دوستام گرفته بودم و قرار شد شب ببینیم . فیلمش هالیوودي نبود . فكر كنم آلماني بود یا فرانسه خیلي هم مبتدیانه ساخته بودن . فیلم پر صحنه بود ولي كیر و كس نشون نمیدادن فقط پستون . من و مامانم نشستیم فیلم رو ببینیم . داستان فیلم در مورد یك زن و شوهر بود كه exhibitionist بودند . یعني زنه خودشو تو جاهاي عمومي به معرض نمایش میذاشت و مردها میدیدند و شوهره هم از دور میدید و لذت میبرد . بعضي صحنه هاي فیلم اینجوري بود مثلا زن و شوهره تو پارك راه میرفتند بعد زنه میشست رو صندلي و طوري میشست كه شرتش معلوم بشه و مردهایي كه رد میشدند اونو میدیدند و شوهره هم حال میكرد یا زنه تو جاهاي شلوغ با یه دامن كوتاه میرفت و كونشو طرف مردها قمبل میكرد تا ببینن و شوهره هم از دور نگاه میكرد. تو اوج فیلم بود كه منم بد جوري كیرم شق كرده بود و اصلا حواسم نبود كه از شلواركم زده بیرون ) اون موقع تابستان بود ( یه دفعه مامانم گفت : مثل اینكه خیلي از فیلمه خوشت اومده . من به خودم اومدم دیدم داره به كیرم نگاه میكنه گفتم ببخشید و رومو اون ور كردمو كیرمو درست كردم . فیلم كه تموم شد به مامانم گفتم عجب فیلم باحالي بود مامانمم گفت : آره قشنگ بود . من گفتم : یعني اینا واقعیت داره (البته خودمو به ندونستن زدم) مامانم گفت : آره. گفتم : ولي تو ایران كه نمیشه. مامانم گفت : چرا میشه گفتم : چه جوري آخه ؟ گفت : دوست داري ببیني؟ گفتم : آره از خدامه ولي كیو باید ببینم . گفت : منو . من همین جوري موندم گفتم یعني چه جوري گفت تو به اونش كاري نداشته باش. فردا میریم بیرون میبیني . من اون شب اصلا نخوابیدم و منتظر فردا )پنجشنبه ( بودم كه ببینم مامانم میخاد چي كار كنه .صبح كه بلند شدم قرار شد ساعت 8 شب بریم شهرك غرب . نزدیك هاي غروب یواش یواش در حال آماده شدن شدیم . مامانم كم كم داشت آماده میشد . لاك ناخن دست و پاش رو زد و موهاشم درست كرد و صورتشم حسابي آرایش كرد طوري كه كم مونده بود آب من بیاد . یه شلوار تنگ برمودا هم پوشید كه یه ذره پایین زانوش بود . یه مانتو خیلي تنگ و كوتاه كه فقط تا خشتكش بود رو هم آورد و جالب ترین نكته اینجا بود كه زیر مانتو فقط كرست پوشید . كون و پستون مامانم از زیر مانتو حسابي نمایان بود . مامانم گفت چطور شدم؟ گفتم : توپ . یه آژانس گرفتیم واسه پاساژ گلستان . تو ماشین مامانم روسریشو وا كرد كه موهاشودرست كنه نمیدونید راننده چه جوري نگاه میكرد . پیاده كه شدیم مامانم گفت : خوشت اومد ؟ گفتم آره حال داد . در حال راه رفتنم مامانم كونشو تكون میداد و خیلي از مردها و پسرها نگاه میكردن . من كه داشتم از شق درد میمردم . تو پاساژ رفتیم تو یه مغازه روسري فروشي . دو تا مرد بودن . مامانم هي روسري هارو انتخاب میكرد و روسري خودشو در میاورد و اونارو میذاشت سرش بعضي وقت ها هم كلي مكس میكرد تا قشنگ ببینن . این صحنه ها خیلي حال میداد. بعد رفتیم بوفه كه یه چیزي بخوریم مامانم طوري نشست كه كونش قمبل بزنه بیرون و پاشم انداخت رو پاش تا شلوارش بره بالا و پاهاي نازش دیده شه . همین طوري كه نشسته بودیم . مامانم گفت : خوبه گفتم : بد نیست ولي زیاد حال نمیده. گفتم : یه كاره ردیف تر كن گفت : باشه . رفتیم طبقه دوم پاساژ یه مغازه خلوت كه یه پسره فروشنده بود . مامانم یه شلوار انتخاب كرد به یارو گفت بیاره یارو گفت شماره كمرتون چنده مامانم گفت نمیدونم اگه میشه اندازه بگیرید . یارو مترشو آورد مامانم رفت جلو و یه هو مانتوشو داد بالا و كلي از شكمش معلوم شد چون زیر مانتو هم چیري نپوشیده بود . فروشنده دهنش وا مونده بود و كلي به بهانه متر كردن شكم مامانمو دست مالي كرد من كه اونقدر حشري بودم . میخاستم همون جا جق بزنم .خلاصه چند بار دیگه هم تا آخر شب مامانم روسریشو درآورد و كارایه دیگه كرد . و رفتیم خونه . تو خونه بهم گفت : خوش گذشت . گفتم آره كاشكي همه مامانا مثل تو بودن گفت : حالا كجاشو دیدي. من كه متوجه منظورش نشدم . خلاصه این اولین حال دادن مامانم به من بود

Admin
Admin

تعداد پستها : 48
تاريخ التسجيل : 2011-01-08

https://3xyclub.forumfa.net

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

مامان نازنازی  Empty کردن مادرزن

پست  Admin الأحد يناير 09, 2011 5:39 am

کردن مادرزن
یادش بخیر تازه به زور پدر و مادر با سیما ازدواج کرده بودم اون هنوز دبیرستانی بود و من هم تازه دانشگاهم رو توموم کرده بودم پدر زن تو شرکت هسته ای کار می کرد و از اول استخدامش یعنی 25 سال پیش همش تو این شهر و تو اون شهر بود و معمولا ماهی یک بار همدیگه رو میدین و زمانی هم که من با سیما ازدواج کردم یعنی همون دوران نامزدی و عقد اونا تو اصفهان بودن و کار پدر زن ما تو کرمان خلاصه من هم ماهی یکی دو بار از تهران برای دیدن اونا میرفتم اصفهان یه روز صبح که تازه رسیده بودم اصفهان رفتم خونه خانم ما هم که در حال تحصیل دبیرستان بودن طبق معمول سر کلاس تشریف داشتن و دادش جونش هم که 5 سال از اون کوچیک تر بود رفته بود مدرسه مادر زن جان خونه بود کلی ازم پذیرایی کرد که خوش امدی چرا بی خبر و از این جور حرفا هرچی زن ما به مادرش نرفته و لاغر خشکه است عوضش مامان جونش تپل و سفیده خانواده اونا زیاد اهل رعایت نبود و حمرم و نامحرم براشون عادی بود مادر زن هم جلوی ما لباس معمولی تن میکرد ما هم ای یه کوچولو دید می زدیم .
ماجرای ما از اونجا شروع شد که من رفتم حموم و مادر زن گفت من میام پشت و لیف می زنم منم که تو حال خودم بودم گفتم باشه آقا ما رفتیم حموم و مادر زن هم بعدش امدم با یه شلوارک و یه تاپ پشت ا رو شست و رفت البته ناگفته نمونه که من بد جوری سیخ کرده بودم و این برا مادر زنم هم معلوم بود اما اون هم به روی خودش نیاورد رفت بیرون خلاصه شب شد و ما پیش زن که نه بچمون خوابیدیم خاستیم بریم رو کار پروژه که خلاصه خانم جان نذاشتو صبح که از خواب بلند شدم دیدم خونه خلوته و صدایی نمی یاد داشتم می رفتم صورتمو بشورم که یهو یه چیزی دیدم که کاش نمی دیدم مادر زن جان با یه شورت توری سفید و یه روب دوشام سفید طاق واز خوابیده و در اتاق رو هم نبسته دیگه داشتم از شق درد میمردم دیشب که اونجوری اما حالا ماه پریون کس و باز کرده که بفرما تو خلاصه من رفتم صورتمو شستمو مادرزن با صدای من بلند شد از صدایی که از اتق میومد حدس زدم دار لباسا رو عوض میکنهمن هم تو سالن برا خودم نشسته بودم که دیدم پری جون مادر زن مهربون اومد تو سالن تیپش کلی عوض شده بود یکم حال و احوال کردیم و پرسید دیشب خوب خوابیدی گفتم نه حال نداشتم بعد پرسیدم از بابا چه خبر گفت فعلا که یک ماه مرخصی بهش ندادن سخت مشغول خلاصه بعد اون بلند شد که بره صبحونه رو آماده کنه که یدفعه با دیدین باسن نازش یاد صحنه صبح افتادمو دوباره سیخ کردم سر صبحونه یکم دقیق تر شدم دیدم بابا چاک سینه باز و از سوتین هم خبری نیست تازه داشتن میفهمیدم که چه هلویی دارم و ازش غافلم مادرزنم که امد چایی برام بزاره همین طور داشتم به چاک سینهو اون هلوهایی که دارن میزنن بیرون نگاه میکردم بعد رفت طرف یخچال که مربا بیاره تازه دامن و دیده بودم که چه ساقای سفید و تپولی داره که انگار دارن با آدم حرف میزنن بالاتر یه گردی بود که انگار داشت دامنشو جر میداد اینقد تنگ بود خلاصه من که تازه چشمو باز کرده بودم داشتم از حشر میمردم خلاصه صبحونه رو خوردیم و رفتیم تو حال نشستیم مادر زنم از کمر دردش برام تعریف کرد که خیلی اذیتش میکنه و رفته دکتر یه پماد داده و اونم یه بار میزنه یه بار نمیزنه من که تو فکرای خودم بودم و تو یاد صحنه صبح یدفعه گفتن خوب بیارین من ببینم چی هست اونم رفت اورد و من هم الکی گفتم این خیلی خوبه من هم مرتب استفاده کرده و پام خوب شده البته مالیدنش اصول داره که دکتر برای من گفته شما حتما از روی اصول مصرف نکردین می خواید من براتون بمالم ببینید چطوریه؟
اون هم گفت نمیدونم باشه بیا تو امحان کن من هم گفتم پس برید تو اتاقتون بخوابید که بعدش هم خوب استراحت کنید
خاصه آقا ما به اتفاق رفتیم تو اتق من هم از این که داشتم حداقل اونو دستمالی می کردم کلی تو کیف بودم .
تو اتق که رفتیم مادرزن جان رفت همین طوره به شکم وابید رو تخت من هم گفتم خوب لباستون را بالا بزنید تا کثیف و چرب نشه اون هم تا گفتم گفت اگه چرب میشه می خوای در آرم من هم از خدا خواسته گفتم آره روغن دیگه خلاصه آقا ما دکمه دامنو باز کردیم که بکشیم پایین دیدفعه دیدم به به جیگر شورت هم نپوشیده من که دیگه از خود بی خود شده بودم شروع کردم به مالیدن رونا و کون مادرزنم اونم انگار که اصلا برای همین اینجا خوابیده بود هی خودشو این طرف اون طرف میکرد خوب بیچاره تغصیر هم نداشت یک ماه بود از کیر خبری نبود دیگه آقا ما کلی مالش رو انجام دادیم بعد گفت میخوای کمرم رو هم بمال اون هم درد میکنه ما هم هز خدا خواسته نشستیم رو کونش و شروع کردیم لباسو بالا دادن و کمر و مالیدن بعد گفت مواظب باش لباس خودت کثیف نشه می خوای اونا رو هم درآر من تو یه چشم به هم زدن لخت مادر زاد رو کون مادرزنم نشسته بودم و به قولی داشتم هم لاس میزدم و هم کمرو می مالیدم اومدم بالاتر و تاپشو از تنش درآوردم امد که بلند بشه لابسش از زیرش دربیاد یه آن سفیدی و درشتی سینش قدرتمو دوبرابر کرد و احساس کردم که دیگه کیرم مبارک از لای کون هم رد شده و داده بالا پایین میره کم کم دستم رو از زیر شونش رد کردمو شروع کردم به مالیدن اون سینه های مامانیش عجب سفت و درشت بود خلاصه یه 15 دقیقه ای همین طوری گذشت و داشتین بودن اینکه هم دیگه رو ببینیم با هم لاس می زدیم بعد برشگردوندم و بی مقدمه خوابیدن رو اونم شروع کرد از من لب گرفتن مگه حالا ول می کرد تو این فاصله دستم رو سینه هاش بود و برا خوردن امدش میکرد و کیر لاپاش پایین بالا می شد باهر زحمتی بود خودمو رسوندم به هلوهای درشتش و شروع کردم به خوردن همش بهش چنگ می زدم و می خوردم حسابی حشری شده بود و به خودش میپیچید اندازه سینه هاش دوبرابر شده بود بر اینکه حسابی لذت ببره با انگشت حسابی از خجالت چچولش در اومدمو اونم به اوج ارضا رسید و گفت تا حالا به این لذت نرسیده بوده بعد گفتم بفرما یه حالو احوالی با دامادت بکن که منتظره اونم گفت دوست نداره و من هم اذیتش نکردم چون نمی خواستم دفعه آخر باشه خلاصه رفتم پایین و پاهاشو دادم بالا عجب کسی بود بدون مو بدون بو برق میزد انگار تازه صفا داده باشه کیر الموتو گذاشتم درشو گفتم با اجازه اونم سرش تکون داد و من نفهمیدم چی شد که یدفعه داد زد نگو تا ته رفته بود داخل خشک خشک خلاصه یکم یواش تلنبه زدم و بعد شروع کردم همچین سنگین تلنبه میزدم که احساس میکردم کیرم به سقف کسش میخوره و اون هم از این مدل خیلی خوشش میومداما خیلی آروم این کار و می کردم دیگه داشتم میترکیدم شروع کرد به تند تلنبه زدن تا ختنه گاه در می آوردم و دوباره می کردم تو دیگه داشت آبم می یومد بهش گفتم بادست سینه هاتو بمال تا این کار و انجام داد با هم ارضا شدیم سریع کشیدم بیرونو آبمو رو شکمشپخالی کردم البته همچین ضرب داشت که تا صورتش پاشید بعد کنارش خوابیدم اول روم نمیشد چیزی بگم بعد مادرزنم ازم تشکر کرد و گفت سیما هنوز بچه است اگه کاری داشتی بیا پیش خودم من هم که تازه فهمیده بودم زنم ماجرای دیشبو که خواستم بکونمش به مادرش گفته و اون هم برام سنگ تموم گذاشته تا با دخترش کاری نداشته باشم از اون به بعد من کارمو انتقال دادم اصهان و پروژه ها در غیاب پدر زن مرتب انجام می شد یادتون باشه گه دختره کوچیک بود مادرش هست که جورشو بکشه .

Admin
Admin

تعداد پستها : 48
تاريخ التسجيل : 2011-01-08

https://3xyclub.forumfa.net

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

مامان نازنازی  Empty رد: مامان نازنازی

پست  Admin الأحد يناير 09, 2011 5:39 am

وحید و عمه لیلا
سلام . اسم من وحیده . من 21 سالمه و يه عمه دارم که 30 سالشه واسمش لیلاست خيليم خوشگله . اين عمه من از اون وقتي که من يادم مياد يه کم خارش داشت . اما اين آخرا ديگه از هميشه بيشتر بود . ماجرا از اونجا شروع شد که ما تو فرديس زندگي ميکرديم و عمه اينا تو تهران . ماجرا برميگرده به سه چهار ماه پيش . من از اين کارم قبل از اينکه اين سايتو ببينم خيلي پشيمون بودم و فکر ميکردم که فقط من يه نفر تو دنيا اين کار رو کردم ( سکس با محارم ) اما اين سايت رو که ديدم گفتم ماجراي سکس با عمه لیلا رو براتون بگم . خيلي حاشيه رفتم بريم سراغ داستان . يه روز من ميخواستم برم تهران تا يکي از دوستام رو ببينم . گفتم از شب برم خونه عمه اينا بخوابم و صبح برم پيش دوستم . بعداز ظهر ساعت 5 بود من راه افتادم و ساعت هفت و نيم من تهران بودم . وقتي رسيدم در رو زدم عمه بزرگم در رو باز کرد ( اون يکي عمم ) . سلام عليک و روبوسي کرديم رفتم تو .شوهر عمه لیلا رفته بود از بندر جنس بياره ( فروشگاه صوتي تصويري داره ) وعمه لیلا آبجيش رو صدا کرده بود که پيشش بمونه تنها نباشه . نميدونست که من ميخوام برم خونشون . خلاصه نشستيم صحبت کردن . تا اينکه موقع شام شد . عمم زنگ زد از رستوران شام آوردن . نشستيم خورديم . شب ساعت يازده شد . عمه بزرگم خسته بود گفت من برم بخوابم . من هم تو چون تو خونه عجله داشتم واسه اومدن وقت نکرده بودم دوش بگيرم . قبلشم باشگاه بودم بدنم خيلي کثيف شده بود . ميخواستم برم دوش بگيرم ديدم يه اصلاحي هم کنم بد نيست . به عمه گفتم عمه جون خونه ژيلت دارين . رفت يه دونه آورد . گفتم عمه ميتوني اين پشت گردنم رو واسم بزني بلند شده . گفت باشه تو برو دوش بگير الان ميام . ميخواستم برم يادم افتاد من که با خودم شورت نياوردم . روم نميشد به عمه بگم . خلاصه هر طور که بود به عمه گفتم . آخه عمه من که لباس نياوردم . گفت منظورت شرت و ايناس ؟ . گفتم آره . گفت : اگه ميتوني بپوشي واسه علی رو بيارم بپوش ( شوهر عممه ) . گفتم نه بابا عمه يه چيزي گفتيا نميشه که . شورت که چيزي نيست که بشه واسه کس ديگه رو پوشيد . با خنده گفت من و عمه ژيلات ( همين عمه بزرگم ) واسه همديگرو ميپوشيم خونه هم بودني . منم گفتم آخه شما فرق دارين ولي منظورم از لحاظ زن و مردي نبود . عمم گفت نه بابا چه فرقي داره . واسه شما يه سر داره ولي واسه ما نداره . من همينجوري موندم چي بگم . گفتم خوب حالا چيکار کنيم . گفت خوب همون رو بيرون در بيار در اومدي از حموم همون رو ميپوشي . من هم بعد کمي تته پته . ندونستم چي بگم گفتم آخه نميشه که پس بايد قبل از اينکه در بيارمش پشت گردنم رو بزني . عمم يهو برگشت گفت اوا عيبي نداره که توام . منم عمتم ديگه . گفتم آخه زشته . عمم برگشت گفت نه بابا خيليم خوشگله . ديد من از اين حرفش جا خوردم . گفت نترس نخواستيم بخوريمش که . ديگه من منظورش کاملا دستم . اومد . مثل اينکه آقا علی درست و حسابي بهش نميرسيده . خلاصه رفتم حموم توي رختکن لخت شدم . شرتم هم در آوردم . رفتم تو . سرم رو که شامپو زدم و شستم . تا اومدم دوباره شامپو بزنم .ديدم عمم داره در ميزنه . در رو زد منتظر جواب نشد اومد تو . منم خجالت کشيدم دتم رو گرفتم جلو کيرم که هنوز خواب بود . عمم گفت دوش رو ببند خيس نشم . دوش رو بستم . تا ديدم عمم هواسش به کيرمه ديگه کيرم داشت شق ميشد . ديگه ديدم خيلي تابلو پشم کيرم هم زياد بود ديگه کيرم تو دستم جا نگرفت .يهو عمم برگشت گفت تو دستت جا نميشه مجبوري ؟ گفت نميدونستم اينهمه خجالتي بودنتو . گفتم اينکه ديگه طبيعيه گفت چرا . منم ديگه ديدم کار از کار گذشته . گفتم مگه ميشه يه خانوم به اين خوشگلي به چيز آدم زل بزنه . آدم بي تفاوت باشه . گفت خوب لفظ قلم نيا . راحت باش . دستم رو تا برداشتم عمه لیلا گفت اووه چند ساله بهش نرسيدي . گفتم چطور گفت پشمات خيلي زياد سده . به جاي پشت گردنت بزار پشماي چيزتو بزنم . گفتم چيمو ؟ گفت دودولتو خوبه ؟ گفتم يعني در حد دودوله ؟ گفت بسه پررو نشو . خورد تو ذوقم . اما عمم زود گفت شوخي بودا . عمه گفت اينو که با ژيلت نميشه کاريش کرد بزار اول با قيچي بزنم . رفت قيچي بياره ديدم با شلوارک و سوتين اومد تو . خيلي کيف کردم . گفتم عمه اين چيه سوتين دختر بچه هاست ( آخه تا بالاي نوک پستونش بود ) گفت چطور ؟ گفتم آخه خيلي کوچيکه . مخصوصه ؟ گفت مخصوص چي ؟ گفتم هيچي بابا ولش کن . گفت پيرهنم رو در آوردم که مو نچسپه بهش . گفتم منظورت پشمه ؟ خنديد . عمه گفت بيا جلو ببينم . رفام جلو تا عمم نشسته بود روي صندلي تا چشمم از بالا به سينه هاش افتاد کيرم دوباره شق شد . آخه خيلي بزرگ بودن . خيلي خم سفت و سفيد مثل برف . عمم گفت چيه بازم اينو تيزش کردي واسمون . گفتم آخه تقصير خودته عمه جون . ببين وضعتو . گفت خوب الان يه کاري کن اين بخابه رگاشم زده بيرون . بخوام تکو بخورم ميره تو چشم . بعد با هم خنديديم . گفتم چيکارش کنم آخه ؟ گفتم يه لحظه بري بيرون من درستش ميکنم ( ميخواستم جلق بزنم ) الان ميگيد اين چه احمقيه . اما از اينکه با عمه خودم سکس کنم ميترسيدم . خيلي کار کثيفي ميدونستمش ( البته هستا ) .به خاطر همين حرفش زو وسط نميکشيدم . عمم گفت چيکارش ميخواي بکني بدبختو ؟ گفتم حالا . گفت هر کار ميخواي بکني جلوي من بکن . مثل اينکه حدث زده بود . گفت ميخواي جلق بزني ؟ خواستم بگم نه . اما ديدم راه ديکه اي ندارم . گفتم آره . گفت خوب شروع کن . يه لحظه شحوت کل وجودم رو گرفت . بي خيال همه چي شدم . گفتم خالي خالي که تا فردا طول ميکشه . گفت پس اگه ميخواي يه کم شامپو بزن . گفتم نه منظورم از نظر شامپو و اينا نبود . منظورم رو فهميد . گفت يعني ميگي لخت شم ؟ کامل نه ولي يه کارايي بکن که من حشري شم . گفت تو شروع کن من باهاتم . يهو برگشت شلوارکشرو با شرتش رو با هم تا زير کونش کشيد پايين . دستش رو انداخت دو طرف کونش رو باز کرد و قمبل کرد . سوراخ کونش کامل معلوم بود . کسش هم از زير بيرون بود . همون جا کم مونده بود کل آب بدنم يه جا از کيرم بريزه بيرون . اما خودم رو با زور نگه داشتم .گفت اگه ميخواي انگشت کن رودتر آبت بياد . اونم مثل اينکه ميخواست منو شحوتي کنه که بکنمش . گفتم نه عزيزم هنوز زوده . گفت پس تو ميخواي طولش بدي . گفتم عمه پستوناتو درار مردم . گفت چشم . برگشت پستوناشو از بالي سوتين دراورد بيرون . دهنم وا موند ديدم واي چه پستوناي سرحال و خوشگلي . گفت ميخواي بيشتر لذت ببري ؟ منم گفتم آره . گفت پس بيا جلوتر رفتم جلو فکر کردم ميخواد ساک بزنه . کيرم رو گرفت . نشست رو زانو کيرم انداخت لاي پستوناش . گيرم داشت ميترکيد . گفتم خشک خشک ؟ يه تف کردش رو کير من يه تفم انداخت لاي پستوناش . کيرمو گذاشتم لاي پستوناش . اونم پستوناشو از دو طرف به هم فشار ميداد . سه چهار بار که بالا پايين کردم آبم با فشار پاشيد زير فک عمه لیلا . گفت اي ديوونه ميگفتي زودتر که اينقد بي جنبه اي ديگه . دهنم وا موند گفتم به اين ميگي بي جنبه ؟ هرکس ديگه اي بود همون اول که قمبل کردي کل شيره جونش ميريخت بيرون . گفت يعني اين قدر سکسي ام . گفتم آره خوش به حال آقا علی . يهو ياد عمه ژيلا افتادم . گفتم نکنه بيدار سه ببينه با هم تو حموميم . اونم که نخود تو دهنش خيس نميشه . آبرومون تو فاميل ميره . گفت نه بابا من از صبح اونقدر از اون بدبخت کار کشيدم که تا فردا بعد از ظهر ميخوابه . يادم افتاد صبح ميخوام برم پيش عليرضا دوستم . گفتم عمه خوب بيا بزن حالا . گفت راست ميگي . کيرمو شستم . رفتم جلوي عمه . تا عمه دستشو زد به کيرم کيرم دوباره مثل چوب شد . عمه گفت اه بابا بازم که شروع کردي ؟ بابا تو ديگه کي هستي ؟ تو که همين الان جلق زدي . آبتم هنوز زير چونمو لاي پستونمه . گفتم عمه تو هم يه چيزيت ميشه ها من دارم سعي ميکنم بخوابه تو از پستونات تعريف ميکني ؟ گفت ديگه من طاقت ندارم . کيرمو گرفت تا ته کرد تو حلقش . چندبار عقب جلو کرد . گفتم عمه گفتي اگشتت کنم هنوزم رو حرفت هستي ؟ گفت آره حتي اگه ميخواي بکني ميتوني بکني اما فقط از کون . چون بي جنبه اي يهو ديدي ريختي تو کسم حالا خر بيار باقالي بار کن . گفتم چشم عمه جون . گفتم همونجوري قنبل کن . گفت تو کيرتو آماده کن . گفتم اول انگشت کنم ديگه گفت باشه . قنبل کرد . گفتم خودم ميخوام لاي کونتو باز کنم . لاي کونشو باز کردم . اول يه کم کسو کونشو از پشت ماليدم . بعد انگشت اشارم رو کردم تو دهنم خيسش کردم . کردم تو سوراخ کون عمه . خيلي تنگ بود . به شوخي گفتم عمه سوراخ کونتو بخورم . گفت همش واسه خودته . گفت سوراخ کونمو يکم زبون بزن گلگلکم مياد خوشم مياد . يه که سوراخ کونشو زبون زدم . بعد دوتا انگشتم رو با هم کردم تو سوراخش يهو يه داد نه خيلي بلند کشيد . گفتم عمه الان آبجيت بيدار ميشه ها . گفت ببخشيد . گفت نميخواي بکني تو سوراخم . سه سايته داري انگشت ميکني سوراخ کونمو . گفتم چرا . تو باز کن کونتو . دستشو انداخت باز کرد . سوراخش يخه کم گشادتر شده بود اما نه زياد کير منم کلفته . عمه گفت کيرتو بيار جلو يواش يواش بمال به سوراخ کونم بعد بکن تو . کيرمو يه تف زدم . ميماليدمش به سوراخ کون عمه لیلا اونم شل ميشد . بعد گفت بسه بکن تو کونم . کرم رو گرفتم کردم تو سوراخ کونش يه تکون داد خودشو بعد گفت اينجوري کمردرد ميگيرم بزار مدل سگي قنبل کنم . گفتم عمه ولي ماشالا خيلي حرفه اي ها . گفت آخه علی خيلي سليقش با بقيه فرق ميکنه به خاطر همون هر نوع سکسي رو رو من امتحان کرده من هم ياد گرفتم . چند بار که عقب جلو کردم عمم گفت وحید دستتو از پايين بنداز کسم رو بمال که تو تموم ارضا شدي من تو کف نمونم . منم دستمو انداختم ديدم واي چه کس نرمي . يه دو سه دقيقه که ماليدم عمه ديدم داره ارضا ميشه . هي داد زد بکن بکن تو کونم . کسمو بمال . تندش کن . همينا رو هي گفت بعدش يه اه کشيد . بدنش شل شد . سوراخ کونشم شل شد . رفت و آمد کيرم هم راحت تر شد . ديدم عمه با يه صداي خمار گفت وحید زودتر تمومش کن من خوابم داره ميگيره . بي حال شدم . چندتا که تلنبه زدم يه کم تندش کردم .ديدم آبم بازم ميخواد بياد کيرم رو از تو سوراخ کون عمه کشيدم بيرون . آبم رو ريختم رو کون عمه بعد يه که کونشو با ليزي آب کيرم ماليدم تا يه کم حال اومد . پاشد شلوارکشو شرتشو گذاشت تو رخت کن يه دوش گرفتيم . من با اينکه کيرم خوابيده بود ديدم ديگه فرصت شايد پيش نياد گفتم زير دوش يه بار ديگه بکنمش اما عمه مخالفت کرد . گفتم حد اقل لاي پاهات بندازم . گفت باشه بدن عمه رو کلا ليف کشيدم کامل کفي شد . از عقب بغلش کردم کيرم رو انداختم لاي پاهاش . پستوناش رو هم گرفتم تو دستام گرم و ليز . کيرمو که عقب جلو ميکردم . کيرم ميخورد به کس عمه به خاطر همين عمه هم دوباره ارضا سد منم آبم اومد اين سري عمه رو خوابوندم و ابم رو روي کسش ريختم . البته اين سري آبم کمتر بود . بعدش ديگه احساس کردم کيرم درد ميکنه . کمرم هم همينطور . خلاصه آخرش هم قسمت نشد که ما اين پشماي کيرمون رو بزنيم . پشت گردنم هم همينطور . با عمه از حموم در اومديم . صبح که بيدار شديم عمه ژيلا سر صبحانه گفت چقدر رنگت واشده لیلا ؟ حموم بودي ؟ من گفتم فهميده . اما عمه لیلا گفت آره قبل از اينکه شماها بيدار شين من رفتم دوش گرفتم . . من هم نزديکاي ظهر بود رفتم پيش دوستم عليرضا و و بعد برگشتم فرديس . بعد اون هر وقت عمه رو ميبينم اون نگاش يه کير منه منم نگام به پستوناي عمه .

Admin
Admin

تعداد پستها : 48
تاريخ التسجيل : 2011-01-08

https://3xyclub.forumfa.net

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

مامان نازنازی  Empty رد: مامان نازنازی

پست  Admin الأحد يناير 09, 2011 5:39 am

خاله شهناز
تو در دنیا فقط یه خاله دارم اونم مثل اسمش کوس تمومه یه شش سالی از من بزرگتره ازون اتیشای تمومه. بچه که بودم خونمون روستا بود با دخترخالش دودو لمو در می اوردند می مالیدند به خودشون من عقلم چیزی قد نمی داد ولی یه هم مزه می داد ازشون می پرسیدم می گفتند خاله بازی می کنیم یه روز داشت اتاق جارو می کشید گفتم خاله می ای خاله بازی کنیم اونم گفت بزار اتاقو جارو بکشم بعد دودولم بزرگتر شده بود به خودش مالید تادیدم چشماشو بست وپاهاشو فشار داد خواست چیزی از دودولم بیرون بیاد اون منو ول کرد.

تا اینکه بزرگتر شدم دیگه شوخی هاشو با همسناشو می دیدم که به هم انگشت می کنند وقتی هم می رفت دست شویی تا نیم ساعت بیرون نمی اومد وقتی هم بیرون می اومد دستش لای پاش بود و خودشو می خارید ومادر بزرگم دعواش می کرد یه پسر عمو داشت که همسایشون بود یه روز بمن گفت بگو خالت بیاد خونمون کارش دارم منم به خالم گفتم اول گفت باشه یه کم بعد گفتم خاله نمی ری بامن دعوا کرد گفت نه غلط کرده ولی دیدم که کارش که تموم شد گفت من برم از خونه پسر عمو اب بیارم رفت ولی زیاد طول کشید وقتی اومد دیدم صورتش قرمز شده و دکمه پیرنشو جابجا بسته رفت تو اتاق با دستش وازلین برداشت کرد تو شلوارش وپشتشو میی مالید بعد ها فهمیدم که از پشت به پسره داده بود عروسی کرد رفت دهات دیگه وقتی می اومد همش پیشش بودم یه حس خواستن بهم دست می داد اونم همش با دوستاش پچ پچ می کردند می خندیدند ولا پای هم می زدند این جریانا گذشت تا اینکه امدیم شهر اوناهم سه سال بعد ما اومدند ما خونمون با پدر بزرگم یه جا بود وقتی خالم می اومد منم می دیدمش بیست سالم شده بود دیگه از کوس وکون کیر چیزی حالیم می شد باز اون حس خواستن نسبت به خالم داشتم منتهی دوست داشتم بهش دست بزنم یا بدنشو نگا کنم دستشویی که می رفت منم پشت سرش می رفتم و صدای شر شر ادار کردنش بهم حال می داد دیگه به عشقش جلق می زدم ابمو تو شورت وشلوار مامانم خالی می کردم تا اینکه عروسی کردم و خالم با زنم شوخی می کرد زنم برام تعریف می کرد می گفت این خالت با اینکه پا به سن شده ولی اتیش تمومه همش به من می گه اون کیر داود رو به ماهم قرض بده.

خلاصه یه روز خونه تنها بودم دیدم تلفن زنگ زد گوشی رو برداشتم خالم بود بعد از احوال پرسی تو صداش یه دردی احساس کردم گفتم خاله چی شده؟ گفت هیچ چی خانمت کجاس ؟گفتم دو روزه رفته خونه باباش گفت پس تنهایی ؟ گفتم اره کاری داری ؟گفت بیا خونمون کارت دارم منم تعجب کردم گفتم چه طور شده هیچ موقع این طوری با من حرف نمی زد رفتم در خونشون زنگ زدم رفتم بالا با من رو بوسی کرد رفتیم تو تعارف کرد گفت بشین تا شربت بیارم وقتی رفت اشپز خونه دیدم پاشو بد جور می زاره در واقع گشاد راه می ره از شوهرش سوال کردم گفت بیست روزی هست رفته بندر برا کار وقتی اومد قشنگ دیدم پاشو باز می زاره گفتم چی شده خاله ؟ گفت خاله جون شربتو بخور تا بگم منم شربتمو خوردم گفت خاله جون چیزی که بهت می گم فقط و فقط بین خودمون باشه حتی به زنتم چیزی نگو گفتم باشه حتما دوباره گفت من با تو راحت بودم ازت کمک خواستم ولی جایی درز نکنه ابروی خاله بره گفتم خاله جون ازمن خیالتون راحت گفت داود یه کاری کردم خودم خجالت می کشم بگم ولی چاره ای ندارم باید تو کمکم کنی من دونستم مسئله جنسیه گفتم خاله خجالت نداره فکر کن منم همون بچه کوچیکم که تو با من شوخی می کردی گفت اره خاله منم سر همین ازتو کمک خواستم ولی باز روم نمی شه گفتم خاله راحت باش مگه نگفتی کسی جز من نمی تونه کمکت کنه گفت داود زنت چند روزه رفته گفتم سه روزی هست گفت نرفتی بیاریش گفتم نه گفت اذیت نمی شی گفتم نه زیاد گفت ولی من این طوری نیستم الان اون نیست انگار مریضم گفتم اره سخته اخه بیست روزم واسه زنی مثل شما زیاده یه تکونی به خودش داد واخی گفت گفتم خاله جایت درد می کنه ؟گفت اره خاله جون سر همین به تو گفتم بیایی گفتم خوب بگو گفت صبح بچه ها رفتن سر کار منم دراز کشیدم خوابم برد خواب تورو دیدم گفتم خوب گفت داود جان فکر نکنی من رودارم یا قصدی دارم خودم خجالت می کشم بگم ولی چاره ندارم گفتم خاله تو خدا راحت باش ادامه داد خواب دیدم تو دار ی از اون کارا بامن می کنی خواستم خودمو راحت کنم تو خواب یکی زنگ زد منم ترسیدم یک دفعه بیدار شدم .منم منظورش فهمیدم گفتم خوب ادامه داد بیدار شدم خیلی بهم فشار می اومد خودمو مالیدم ولی نیفتاد رفتم سر یخچال واسه ترشی خیار چمبر گرفته بودم حالم خیلی خراب بود گذاشتم لای پام نشستم رو زمین حالم خراب شد نفهمیدم خیاره شکست رفت تو هرچه قدر تلاش کردم نتونستم درش بیارم به کس دیگه هم نمی تونستم بگم تا اینکه تو بذهنم اومدی گفتم با تو راحتم تو می تونی کمکم کنی گفتم خاله راحت باش شلوارتو در بیار شلوارشو در اورد گفتم بریم رو تخت من پیرن و شلوارم در اوردم خوابوندمش لبه تخت پاهاشو باز کردم اون خجالت می کشید گفتم خاله دیگه خجالت نداره لا پاشو نیگا کردم خیاره کلفت بود زیاد تو نرفته بود ولی خود خالم نمی تونسته در بیاره گفتم پاهاتو بالا نگه داراونم برد بالا وبا دستاش از کون ش گرفت نشستم رو زمین کیرم حسابی سیخ شده بود قشنگ شلوارکمو داده بود بالا دست بردم کوس خالم تا دستم خورد بالا کوسش یه اویییییی گفت که من بی اختیار جون گفتم به انگشت از بالا ویه انگشت ازپایین کردم تو کوسش انگشتام تو نمی رفت با زور کردم تو ودوباره با دو انگشت دست راستم از بالا گرفتم با دو انگشت دست چپم از پایین خیاررو گرقم وکشیدم بیرون کوسش ده سانتی باز مونده بو خالم خوشحال شد واخیشی گفت بمن گفت خاله جون دستت درد نکنه راحتم کردی پاها شو انداخت صدای بسته شدن کوسش یه حال بمن داد که گفتم اوییییی خاله نشست لبه تخت منو کشید طرف خودش یه بوسی ازم کرد گفتم خاله راحت شدی گفت از خیار اره ولی ...... منظورش فهمیدم گفتم خاله راضیی با سر اشاره ای کرد کیرمو در اوردم بیروم یه جونییییی گفت که کیرم پرید بالا گفت خاله عجب چیزی داری جیگر ادمو حال می اره خوش بحال زنت من پاهاشو بردم بالا کیرمو با کوسش تنظیم کردم و تپوندم تو کوسش خیلی حال می کرد با هر ضربه من سینه هاش چرخ می زد تند تند می زدم گفت داود تو خدا وانسی بکوب بکوب جیغ زد ابشو ریخت اونقدر زیاد بود که از کنار کیرم اومد بیرون با دیدن این صحنه ابم با فشار ریخت تو کوسش کیرمو کشیدم بیرون همین طور اب از کوسش می ریخت بیرون خاله منو کشید طرف خودش وبغلم کرد وگفت خاله جون هم قربون خودت همو قربون کیر کلفت. خاله رو فراموش نکن. و با هم روی تخت خوابیدیم

Admin
Admin

تعداد پستها : 48
تاريخ التسجيل : 2011-01-08

https://3xyclub.forumfa.net

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

مامان نازنازی  Empty رد: مامان نازنازی

پست  Admin الأحد يناير 09, 2011 5:40 am

آرش و مادرزن

اسم من آرش و 31 سالمه. 6 ساله که ازدواج کردم و یه دختر 4 ساله دارم. پدرزنم یک مدیر توی یک سازمان بزرگ دولتیه و ماهی یکی دوتا ماموریت داخلی یا خارجی داره و خیلی هم گرفتاره. از اون قدیمیهاست و اهل حال. بخاطر موقعییت شغلیش نمیتونه که هر کاریی دلش می خواد بکنه ولی بعد از اینکه کاملا به من اطمینان پیدا کرد، هر از گاهی براشون مشروب می بردم و اونها هم دیگه به یاد قدیما، خلاصه لبی تر می کردند.
2 سال پیش همسرم که خیلی دوستش داشم، تو یه تصادف شدید فوت کرد. بخاطر علاقه شدیدی که به همسرم و خانواده اش داششتم، تصمیم گرفتم دیگه ازدواج نکنم و برای دخترم یه پرستار گرفتم که صبح میاد پیشش و تا 8 شب دائم باهاش بازی می کنه، شعر می خونه، بچه رو می بره بیرون و خیلی هم با هم خوبند.
من و دخترم ماهی دو بار به خونه پدرزنم سر می زدیم. آخه اونها هم نوه شون رو خیلی دوست دارن و یک اتاق پر از وسایل بازی براش درست کردند که هروقت می ریم اونجا سرگرم باشه. ما هم اونها رو خیلی دوست داریم و دو سه هفته که نمی دیدیمشون، واقعا دلمون براشون تنگ می شد.
ماجرایی که می گم مربوط به پارسال زمستونه. اون روز مادرزنم زنگ زد و بعد از احوالپرسی گفت که شب بریم خونشون. من هم قبول کردم. ما رفتیم خونشون. نمیدونستم که پدرزنم خونه نیست. وقتی فهمیدم تعجب کردم. آخه هر وقت که میرفت مسافرت، وقتی من زنگ می زدم که حالشونو بپرسم، می گفت که اون نیست و من هم سعی می کردم که وقتی برم که اون هم باشه. همیشه جلوی من راحت بود و معولا با شلوار و تی شرت یا دامن و تی شرت می گشت. من هم که اصلا تو این فکرها نبودم. یه خواهر زن هم دارم که تازه ازدواج کرده. زمان مجردیش، حتی با هم تنهایی مسافرت هم رفته بودییم ولی یک بار هم تو نخش نبودم و به این چیزها فکر نمی کردم. سرم به کار خودم بود. اونها هم همیشه به من اعتماد کامل دارند.
تا اینکه اون شب دیدم که یه دامن کوتاه و یه تاپ سفید پوشیده که بالای سینه هاش و خط وسطش کاملا پیدا بود. طبق معمول بعد از سلام رفتم برای روبوسی ولی این بار بیشتر از همیشه طولش داد و درضمن یه کمی هم منو به سینه هاش فشار داد و گفت که خیلی دلش برامون تنگ شده. یه کمی تعجب کردم ولی به روی خودم نیاوردم و رفتم نشستم. دخترم هم که طبق معمول رفت به اتاقش و سرگرم شد. از پدرزنم پرسیدم، گفت ماموریته. یه میز شیشه ای 4 نفره کنار هال داشتند که همیشه روی اون مشروب می خوردیم. زود بساط رو آماده کرد و منو دعوت کرد که بریزم. همیشه من براشون می ریختم و می گفتند بدون من نمی خورند. رومیزی توری که همیشه روی میز بود، نبودش. گفت کثیف شده بود انداخته که بشوره. نشستیم و من ریختم. بلند شد رفت دستمال آورد و دوباره نشست. جوری پاهاشو زیر میز شیشه ای تکون میداد که من کاملا حواسم بهشون جمع شد. دامنش تا روی رونش رفته بود عقب و پاهاشو آروم به هم می مالید. هر از گاهی هم به پای من می زد. دو تا پک کوچیک خوردیم و من جای پدرزنم رو هم خالی کردم. انگار که یه کمی گرمش شده باشه، یه دستمال برداشت کشید به پیشونیش و بعدش هم بالای سینه هاش و در همین حین تاپشو داد پایینتر. کرست نداشت و یه کمی از قهوه ای نوک سینه اش هم معلوم شده بود. منم دیگه حالا به کاراش با دقت نگاه می کردم ولی هنوز هم فکر نمی کردم که امشب قراره چه اتفاقی بیفته. سه چهار تا دیگه هم خوردیم و دیگه کم کم پاهای منو با پاهاش می مالید. چند بار هم پاهاشو باز کرد که دیگه دامنش کلا رفت بالا و شورتش و تپلی کوسش نمایان شد. منم دیگه داشت دوزاریم می افتاد ولی هنوز هم دلم نمی خواست رابطه مون به اینجاها بکشه. دیگه حسابی هر دومون داغ شده بودیم که گفت: خیلی حالم خوشه. کاش یه نفر الان بود که مشت و مالم میداد.
سه سال پیش که پادرد و کمر درد گرفته بود، من براش ماساژ داده بودم. این کار رو خیلی خوب بلد بودم و زنم ازم خواسته بود که مامانش رو ماساژ بدم. بعد از اون کم کم خوب شده بود و ورزش رو شروع کرده بود. هر روز ورزش می کرد و اندامش خیلی قشنگ شده بود. قدش 170 و وزنش 60 کیلو بود. سینه هاش سایز 75 و خیلی خوش فرم بودند. باسنش هم قشنگ بود و با اینکه 47 ساشه، آدم فکر می کنه 38 سالش هم نیست. خیلی به خودش می رسید.
رفت رو کاناپه ولو شد و خمار نگاهم کرد و لبخند زد. فهمیدم که باید ماساژ بدم. از انگشتای پاش شروع کردم و خیلی آروم اومدم بالا. گفتم روغن بدن دارید؟ جاشو بهم گفت و آوردم. حالا پشت پاهاشو چرب کردم و دوباره ماساژ دادم. تا پشت زانو و پایین رونش 7-8 دقیقه طول کشید. به دامنش رسیدم و یه کمی هم انگشتام رو زیر اون چرخوندم که خودش دامنشو برد بالا تا روی کونش. باز هم شرت سفیدش معلوم شد و کوسش که کاملا باد کرده بود و قلمبه شده بود. ماساژ دادم و تا نزدیک شورتش رفتم بالا. بعد دامنش رو دادم پایین. یه کم تاپشو دادم بالا و کمرشو چرب کردم و شروع کردم. گفت می ترسم تاپ و دامنم چرب بشه. لطفا درشون بیار. منم تو همون حال مستی، آروم درشون آوردم و کمرشو کامل مالیدم. تازه کم کم داشتم از این کار لذت می بردم. دوباره برگشتم رو به پایین تا به شرتش رسیدم. چند سانت دادمش پایین که چرب نشه که خودشو داد بالا و گفت اونم دربیارم. با یه کمی خجالت درش آوردم و کونش رو هم چرب کردم و ماساژ دادن. آروم ناله می کرد و همش می گفت: جان، الان رو هوام. خیلی حالم خوشه و ....
داشتم میومدم پایین به سمت رونش که لای پاشو باز کرد و منم اطراف سوراخ کونش و دور قلمبگی کوسش رو می مالیدم که دیدم یه کمی کوسش خیس شد. منم آروم انگشتم رو کنار چاک کوسش کشیدم و اونم یه آه ناز کشید. شروع کردم به مالیدن کوسش و دست چپم رو هم از روی کمرش آروم آوردم به سمت سینه هاش و کنار سینه اش رو می مالیدم. یه کمی سینه اش رو داد بالا که دستم بره زیر سینه اش. منم همین کار رو کردم و سینه اش رو گرفتم. اونم یه دفعه دستش رو روی دست من گذاشت و آروم آوردش سمت سینه ام و بعد رفت پایین تا شلوارم. کیرم سیخ شده بود و از زیر شلوار پارچه ای تابلو زده بود بیرون. خودمو بطرفش بردم و اون کیرمو گرفت. گفت: جون. کاش این مال من بود. با خجالت گفتم: شما که صاحب داری زری جون. (همیشه زری جون صداش می کردم) گفت: صاحبی که ماهی یه بار هم به زور لختم می کنه که صاحب نیست. بعدها فهمیدم که مادرزنم یه زن فوق العاده حشریه و شوهرش سرد. ولی سالهاست که همینطوری ساخته. واقعا به شوهرش خیانت نکرده بوده ولی اون سال که من برای کمر دردش ماساژش میدادم ، از ماساژ من لذت می برده و دوست داشته که یه روز با ماساژ لختش کنم. حالا هم بعد از دو ماه بدون سکس، دیگه نتونسته جلوی خودش رو بگیره.
منم که دیگه هم داشتم حشری می شدم و هم تو حال خودم نبودم، گفتم اشکال نداره زری جون، تا باشه از این جور کمبودها باشه، اگه بخوایی من برات جبران کنم. برگشت رو به من، به پشت خوابید و با لبخند گفت: پس زود لباساتو دربیار. گفتم: آخه دخترم اگه بیاد و ما رو ببینه چی؟ بهش می گم امشب اینجا می مونیم. خیلی هم خوشحال میشه. وقتی خوابید من در خدمتم. گفت: خودت میدونی که اون تا موقع رفتن از اون اتاق بیرون نمیاد. تازه، من تا موقع خواب از دوری کیرت می میرم. ولی من قبول نکردم. اصلا نمیتونستم تصور کنم که مادرزنم داره این حرفا رو میزنه. یه کم بدنشو از بالا تا پایین بوسیدم. به کوسش که رسیدم سرم رو با دستش فشار داد روش. منم یه کم مکث کردم و لیسیدمش. اونم کیرمو با دستش از روی شلوار می مالید. حسابی داشت کیف می کرد. می گفت: جوووون، بخورش، همش مال خودته، ... و بعد از حدود دو دقیقه یه آه بلند کشید و ساکت شد. ارضا شده بود.
منو کشید طرف خودش که بخوابم روش. ولی من بوسیدمش و سرم رو گذاشتم رو سینه اش. بعد از چند دقیقه یه کم حال اومد و منم یه دستمال براش آوردم و اطراف کوسش رو تمیز کردم. ازم تشکر کرد و گفت که تا حالا شوهرش کوسش رو نخورده بوده. کمکش کردم لباسشو پوشید و رفت آشپزخونه برای آماده کردن شام. منم رفتم به دخترم سر بزنم که غرق بازی بود و نمیدونست که باباش از امشب دیگه یه جور دیگه به زری جون نگاه می کنه.
خیلی زود شام رو خوردیم و دخترم هم ساعت 10 خوابید. گذاشتمش تو تختش و داشتم پتو مینداختم روش که دیدم زری جون از پشت چسبید بهم و کیرمو گرفت و گفت: زود باش دیگه دارم می میرم. آرش جونمو می خوام. یه لباس خواب خیلی نازک پوشیده بود. شورت و کرست صورتی هم که تازه پوشیده بود از زیرش پیدا بود.
پتو رو انداختم رو دخترم و گفتم بریم عزیزم، همش تا صبح مال خودته.

اتاق خواب و تختشون رو آماده کرده بود و یه چراغ خیلی کم نور روشن بود. اول ایستاده بغلم کرد. به هم لبخند زدیم و شروع کرد به لب گرفتن. زبونش رو روی لبای من می چرخوند. خیلی لذت می بردم. تو همون حال، آروم دکمه های پیراهنم رو باز کرد و اونو درآورد. دستش رو از زیر زیرپوشم برد تو و کمرم رو می مالید. منم کمرش و کونش رو می مالیدم. کمربند و زیپ شلوارم رو هم باز کرد. شلوارم افتاد پایین و دستش رو از پشت کرد تو شرتم و کونم رو مالید. زیرپوش و شورتم رو هم کم کم درآورد و برای اولین بار من لخت با یه کیر راست جلوی مادر زنم بودم. رفت پایین، کیرم رو با دستش گرفت و آروم به نوکش زبون زد. خیلی با حرارت و قشنگ تخمام و کیرمو می خورد و باهاشون بازی می کرد. منم موهاشو نوازش می کردم.
آه و اوه من دراومده بود و گفت که باز هم برای اولین باره که درست و حسابی داره کیر می خوره. شوهرش نمیذاره کیرشو بخوره. چون تا کیرش می رفته تو دهن زری جون، آبش میومده و دیگه چیزی برای کوس زری جون نمیمونده. شوهرش حق داشت. انصافا خیلی قشنگ ساک می زد.
بغلش کردم و انداختمش رو تخت. خودمم کنار تخت نشستم. از نوک انگشتاش شروع کردم به خوردن. می خوردم و میومدم بالا و لباس خوابش رو میدادم بالاتر. به شورتش رسیدم. بوسیدمش. چه بویی داشت. آروم درش آوردم و شروع کرم به خوردن کوسش. آروم آه می کشید. پاهاشو باز کرده بود. می کفت: جوووووون ... بخورش ... زودباش ... همشو بخور ...
زبونم رو تا ته می کردم توش و درمی آوردم. با انگشتم هم با سوراخ کونش ور می رفتم و با یه دستم هم با سینه هاش بازی می کردم. یه کمی رفتم طرفش. کیرمو گرفت تو دستش و بازی کرد و منم دیگه حسابی داشتم کوسشو می خوردم. صداش بلند شده بود و بعد از چند دقیقه ارضا شد. بی حس شد. رفتم خوابیدم روش. اما پایین. سینه ام رو کوسش بود. شکمش رو بوسیدم. منو گرفت فشار داد به خودش. منم آروم دلش رو می بوسیدم و می لیسیدم. با انگشتم کرستش رو دادم بالا و خودمو کشیدم بالاتر. شروع کردم به خوردن سینه هاش. یه کمی با هم چرخیدیم. کرستش رو از پشت باز کردم و با لباس خوابش با هم درآوردم. حالا دیگه کاملا روش بودم و از هم لب می گرفتیم. کیرم لای پاش بود و با تکونهای اون روی کوسش بالا و پایین می رفت و با دستش هم محکم منو فشار میداد. بعد از دو سه دقیقه، پاهاشو باز کرد و گفت: "حالا بکن تو کوسم. تا ته بکن" کیرمو گذاشتم رو کوسش یه کم مالوندم. اومدم که یه ذره بکنم تو و یواش یواش تا ته برم که با پاهاش محکم منو هل داد جلو و با یه ضربه تا ته رفت تو کوسش. یه داد کشید. آخه هرچی باشه به گفته خودش کیر من دو برابر شوهرش بود و داشت جر می خورد. اومدم بیارم بیرون. نذاشت و گفت: "آرش جون منو بکن ... محکم بکن ... جرم بده .... کوسمو پاره کن ..." منم دیگه حالی به حالی شده بودم و شروع کردم به تلمبه زدن. از لذت داشت می مرد. همش با التماس می گفت که بیشتر پاره اش کنم. منم همین کارو می کردم. با ناخنهاش پشتم رو چنگ می زد و دو سه بار هم گازم گرفت. بعد از چند دقیقه، احساس کردم آبم داره میاد. بهش گفتم. درآوردش بیرون. فکر کردم برای اینه که تو کوسش نریزه. ولی گفت: "حالا زوده. با این کیر خیلی کار دارم" یه نیشگون کوچیک از سر کیرم گرفت. دردم اومد. احساس کردم یه کم کیرم می خواد بخوابه که گفت: "حالا از پشت بکن تو کوسم" منم یه چشم خوشگل بهش گفتم. رو تخت چهاردست و پا شد و یه کمی پاهاشو از هم باز کرد. سر کیرمو از پشت گذاشتم رو سوراخ کوسش. با یه فشار کوچیک نصفش رفت تو و با چند تا حرکت تا ته دادم تو. خودش هم مرتب عقب و جلو می کرد. آروم خم شدم روش و با دست راستم بالای کوسشو می مالیدم و با دست چپم سینه هاشو. داد و هوار می کرد و همش قربون صدقه کیر من می رفت و می گفت: "دارم به آرش جونم کوس می دم ... کیر خوشگل آرش جونم داره کوسمو جر می ده ... جووووووون .... کوس زری عاشق کیرته ... محکم بکن ... " اعتراف می کنم که دیگه داشتم کم می آوردم. آخه تکونهاش و حرفهاش خیلی حشریم می کرد و بعد از دو سه دقیقه باز احساس کردم آبم داره میاد. گفتم می خوام بخوابم. منو به پشت خوابوند. تو این فاصله خودم یه نیشگون دیگه از کیرم گرفتم و اونم فهمید و خندید.
نشست رو کیرم و بالا و پایین رفت. منم سینه هاشو می مالیدم و هر دومون آه و اوه می کردیم. باز هم قربون صدقه کیرم رفت و همون حرفا رو میزد. بعد از دو دقیقه که دیگه داشتم می ترکیدم بهش گفتم آبم داره میاد. خوابید روم گفت: "همشو بریز تو کوسم. لوله هامو بستم" منم از خدا خواسته، محکم بغلش کردمو با فشار تمام آبمو ریختم تو کوسش. اونم به خودش می پیچید و بعد بیحال شد. فهمیدم که اونم ارضا شده و بدون هیچ حرف و حرکتی یکی دو قیقه همدیگه رو فقط بغل کردیم. تو آسمون بودم. واقعا تو عمرم همچین سکسی نکرده بودم. لبم رو که بوسید به خودم اومدم. منم بوسیدمش. همونجوری که همدیگه رو بغل کرده بودییم، چرخیدیم و به پهلو خوابیدیم. موهامو نوازش کرد و گفت: "حسرت یه سکس با لذت تو تمام این سالها به دلم مونده بود ولی تو امشب منو به آرزوم رسوندی. ازت ممنونم" گفتم: "منم ازت ممنونم زری جون. میدونی که منم مدتهاسکس نداشتم. ولی امشب تو زندگیم رو عوض کردی"
گفت:" آرش جون، کاش می شد هرشب با هم باشیم. میدونی که خیلی دوستت داشتم. حالا دیگه عاشقتم. قول بده هر وقت که موقعیت مناسب بود، شب مال من باشی. منم موهاشو ماساژ میدادم ودیگه با پررویی گفتم: "آخه زری قشنگم، قربون لب و سینه های قشنگت برم، مگه می تونم بگم نه؟ چرا تا حالا بهم نگفته بودی؟ منم مثل تو همیشه حشرم ولی فقط ماهی یکی دوبار با جق زدن خودمو خالی می کردم." گفت: "نمیدونی که منم چند ساله که به یاد تو شبهای تنهایی، با خودم ور میرم و خودمو ارضا می کنم. ولی از این به بعد، فقط تو کوس من خالیش کن. حیفه به خدا"
منم بوسیدمش و خندیدیم. بهش قول دادم که در فرصتهای مناسب با هم باشیم. خیلی خسته بودم. کم کم با نوازشش تو بغلش خوابم برد. نزدیک شش صبح بود که طبق عادت بیدار شدم. زری جون کنارم خوابیده بود. شرت و کرستش رو پوشیده بود و یه دستش رو سینه ام بود. اومدم آروم برش دارم و برم حموم. بیدار شد. گفتم: "ببخشید عسلم. من میرم یه دوش بگیرم. با عشوه گفت: "تنهایی میری؟" گفتم: "اگه زری جونمم بیاد که دیگه خیلی عالیه" زود بلند شد و منم یه شرت پام کردم. رفتیم طرف حموم. یه شورت و حوله از کمد شوهرش برام آورد و برای خودش هم یه حوله آورد. رفتیم تو و دوباره لب و سینه و کوس خوردن من شروع شد. حالا تو نور بدنشو میدیدم. واقعا بهش نمیخورد 47 سالش باشه. بدن ورزشکاریش رو سانت به سانت خوردم و مالیدم و اونم لذت می برد. بعد من ایستادم و اون برام ساک زد. انگار این دفعه برام جذابتر شده بود.
وان هم دیگه پر از آب و کف شده بود و با هم رفتیم توش. اول من به پشت خوابیدم و اونم اومد پشت به من خوابید رو من. کیرم لای پاش سیخ بود و خودشو بالا و پایین می کرد. منم گردنشو می خوردمو سینه هاشو می مالیدم و اونم باز قربون صدقه ام میرفت. یک ساعتی اون تو مشغول بودیم و چند مدل عوض کردیم. یکبار وسط کار ارضا شد و آخر هم باز با هم ارضا شدیم. باز هم خواست که آب کیرم رو تو کوسش خالی کنم. وقتی آبم داشت میومد، گفت: "جوووووون ... آتیشم می زنه ... آبت خیلی داغه ... کیرتم کوسمو می سوزونه .... بریز توش .. کوسمو پر کن ... " و منم با فشار ریختم توش و باز هم بیحال افتادیم.
بعد از چند دقیقه بلند شدیم و خودمون رو شستیم. در تمام مدت شستن باز هم به من می چسبید و قربون کیرم می رفت. کیرم دوباره سیخ شده بود و می خواست دوباره برام ساک بزنه. گفتم: "زری جون، کم بخور، همیشه بخور" خندید و گفت: "آخه من تا شب که دوباره برگردی میمیرم" با تعجب گفتم: "مگه من امشبم اینجام؟" گفت: "از این به بعد نمی خوام هیچ شبی تنها باشم. هر وقت شوهرم رفت مسافرت، تو باید شوهرم بشی" خندیدم و گفتم:"من باید دعا کنم که یه موقع به شوهرت ماموریت چند هفته ای ندن وگرنه کمر من دیگه صاف نمیشه" خندید و گفت: "کاش یه انتقالی چندساله بهش بدن که خیالم راحت باشه تا چندسال هرشب کیرتو می کنی تو کوس من" دوباره چسبید بهم و کیرم رفت لای پاهاش. میدونست چیکار کنه که دوباره حشری بشم و شدم و یه بار دیگه تا دسته کردم تو کوسش و باز هم ریختم تو کوسش. دیگه داشت دیرم می شد. یه دوش گرفتیم و اومدیم بیرون. تا من سشوار کنم و لباس بپوشم، صبحونه رو آماده کرده بود. عسل و شیرموز و خامه و کره و ... همون حوله فقط تنش بود. گفتم: "چه خبره بابا؟" گفت: "بخور عزیز دلم. تو باید جون داشته باشی. نمی خوام به این زودیها از کمر بیفتی" نشستم که بخورم. اومد کنارم و منو بوسید و نشست روی پام. سینه هاش پیدا بود و حوله هم تا رونش رفته بود کنار. یه لقمه برام درست کرد. اومد بذاره تو دهنم. ازش گرفتم و مالیدمش به سینه هاش و گفتم: "حالا خوشمزه شد." خندید و سینه هاش رو به صورتم فشار داد. گفت: "همش مال خودته عزیزم" منم بوسیدمش و چندتا لقمه دیگه هم با همین حرفها خوردیم. می خواستم وسایل دخترم رو که خواب بود جمع کنم و همونطوری تو خواب ببرمش تو ماشین که زری اومد و گفت: "بذار اینجا باشه" گفتم: "می دونی که پرستارش هر روز 8 صبح میاد تحویلش می گیره." گفت: "زنگ بزن بگو امروز نیاد. امروز من میشم پرستارش. تازه، امشبم می خوای بیایی دیگه. نه؟" خندیدم و گفتم: "باشه عزیز دلم. تا شب دخترم پیشت باشه. شب تا صبح هم خودم پیشتم." یه لب طولانی گرفت و من رفتم.
موقع رفتن همش می گفت که مواظب خودم باشم و شب زود برم خونشون.
از اون شب، تقریبا ماهی 5-6 شب که تنهاست خونه اشون هستم و همه مدل سکس با هم داشتیم. حتی کونش رو که آکبند مونده بود بهم هدیه کرد. من تا حالا کون نکرده بودم. یه روز صبح تو حموم ازم خواست که امتحان کنیم و من لذت این هدیه جدیدش رو تا حالا چند بار بردم. جالبه که پدرزنم هم میگه که دیگه به مسافرتهای من هم عادت کرده و دیگه غر نمیزنه که چرا اینقدر ماموریت میرم. !!!

Admin
Admin

تعداد پستها : 48
تاريخ التسجيل : 2011-01-08

https://3xyclub.forumfa.net

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

مامان نازنازی  Empty سکس با آبجی

پست  Admin الأحد يناير 09, 2011 5:40 am

سکس با آبجی
من اسمم حامد و 22 سالمه و دانشحجوی رشته حسابداری ام.من تو شهری دانشگاه قبول شدم که خونه ی خواهرم اونجا بود.به خاطر همین من خونه ی خواهرم اینا بودم.خواهرم اسمش لیلا و 24 سالشه و شوهرشم نیما 27 ساله و کارمند بانکه . من حدود 2 ساله که خونه ی خواهرم اینا تلپم و همیشه همین جام.من 4 روز اول هفته از صبح تا 2 ظهر کلاس دارم و 3 روز بعدش بیکار بودم.خونه ی خواهرم اینا یه خوابه است و حموم و دستشویی اونا توی یه راهروه که فقط راهرو در داره و حموم و دستشویی در نداره و وقتی می خوای بری دستشویی باید از جلوی حموم رد بشی.سال اولی که دانشگاه بودم یه روز کمر درد شدیدی گرفتم رفتم دکتر و گفت که باید عکس بگیری .یه شیشه روغن کرچک دادو گفت اینو فردا صبح بخور و بعد از ظهر بیا تا ازت عکس بگیرم.آقا چشمتون روز بد نبینه ما این روغن و ساعتای 8 صبح خوردیم از ساعت 9 شکم ما شروع به فعالیت کرد دیگه داغون شدم ساعت 10/30 بود که خواهرم از خواب بیدار شدو وقتی حال منو دید یه خورده مسخرم کرد و گفت که می خواد بره حموم گفتم بشین بعداز ظهر برو من حالم خوب نیس 3-4 دقیقه یه بار باید برم دستشویی ولی خواهرم گفت که زود میاد بیرون گفتم باشه خواهرم رفت حموم تازه صدای آب اومد که شکم من دوباره فعالیت کرد و باید می رفتم دستشویی در زدم گفتم لیلا اگه لباساتو در نیاوردی بیا که من برم دستشویی اونم گفت که لختم و لباسامم ریختم تو ماشین گفتم حوله رو بپیچ دورت درو باز کن تا من برم دستشویی گفت پس صبرکن. یه چند لحظه بعد در باز شد و من رفتم تو ولی تا چشمم خورد به خواهرم جا خوردم آخه اون پشت به من تو حموم بود ولی هیچی دورش نبود و لخت لخت بود ولی تو اون لحظه من به هیچی جز رفتن به دستشویی فکر نمی کردم .پریدم تو دستشویی و بعد از راحت شدن اومدم بیرون ولی اینبار یه جوری خجالت می کشیدم رد شم یواش از جلوی حموم رد شدم ولی چشمم نا خوداگاه افتاد به داخل حموم وای خواهرم طوری ایستاده بود که یه ذره از پستونش معلوم بود آخه یه وری ایستاده بود ،از راهرو رفتم بیرون و داشتم به کون سفید و تپل خواهرمو پستون گندش فکر می کردم ولی زود از فکرش اومدم بیرون چون 3-4 دقیقه نگذشته بود که دوباره دستشویی داشتم چون درو خواهرم اینبار قفل نکرده بود فورا پریدم تو راهرو وای اینبار خواهرم روش به طرف من بود چشم تو چشم شدیم سریع رفتم تو دستشویی که دیدم خواهرم عصبانی داد می زنه بی شعور یه صدایی می زدی همینجور مث گاو اومدی تو منم گفتم ببخشیدحالم خوب نیست دوباره رفتم از راهرو بیرون ولی اینبار برگشتن باز خواهرم پشتش به من بود و دوباره کونش و دیدم رفتم بیرون یاد کس خواهرم افتادم که تو یه نیگاه دیدمش چقدر مو داشت نمی دونم چند وقته موهای کسشو نزده ولی پستونای خیلی گنده ای داشت ولی اون موقع چون حالم خوب نبود اصلا بیخیال شدم .بلاخره خواهرم اومد بیرون و من بعداز ظهر رفتم عکس گرفتمو خدا رو شکر کمرم سالم بود.ولی فردا شبش بابه یاد کس و کون و پستونای خواهرم یه کف دستی مشتی زدم.

تا یه چند روز همش بیاد خواهرم جلق می زدم . همش فکر می کردم دارم اون کس پر موشو براش لیس میزنم. وای که من عاشق کس پر مو و زیر بغل پرموی دخترم. یه روز یکشنبه بود من کلاس داشتم ساعت 7/5 رفتم دانشگاه رسیدیم دانشگاه گفت که استاد امروز نمیاد من هم 4 ساعت با همین استاد داشتم برگشتم خونه، خواهرم هنوز خواب بود و نیما رفته بود سرکار .منم گرفتم خوابیدم یه 1ساعتی میشد که دیدم صداهایی میاد ، از خواب پا شدم رفتم تو در اتاق خواهرم دیدم داره ناله می کنه فکر کردم مریضه خواستم برم تو که دیدم میگه نیما نیماجون وای چی میشد دیشب منو 2 بار میکردی تو که میدونی من عاشق کس دادنم بیا منو بکن کیرم راست شد اروم در باز کردم خواهرم رو تخت به پشت خوابیده بود و تو دستش برس موهاش بود که میمالید رو کسش و می گفت نیما بیا منو جر بده نیما کیرتو بکن تو کسم فهمیدم که خواهرم شدید شهوتیه دو دل بودم می ترسیدم ولی بد جور شهوتی شده بودم گیج بودم پاهام سست بود خواهرم لخت با یه برس تو کسش جلوم بود منم داشتم کیرمو میمالیدم .شلوارمو در اوردم و شرتمم کشیدم از پاهام بیرون دیوونه شده بودم حرفای خواهرم تحریکم می کرد رکابیمو که در اوردم دیگه لخت لخت شدم ولی می ترسیم برم تو خواهرمم هر لحظه ممکن بود ارضا شه وقت تنگ بود چیکار کنم چیکار نکنم شیطون زورش زیاد شد و اروم چار دستو پا رفتم تو رسیدم جلوی تخت،روبروی کس پر موی خواهرم، شاید فاصله من با کس خواهرم 25 سانت بود دیگه راه پس نداشتم اروم دستمو گذاشتم رو کس خواهرم که خواهرم یه جیغ کشید و بلند شدو رفت عقب و تامنو دید شروع کرد فحش دادن وای که دیگه داشتم میمردم اصلا انگار شهوت خواهرم به یکباره تموم شد منم با یه کیر راست تو اتاق خواهرم دیگه می دونستم که اگه نتونم راضیش کم فاتحه ام خوندست رفتم رو تخت که خواهرم تهدید کرد جیغ می زنه و فحشم میداد ولی من تصمیمو گرفته بودم گفتم جای اون برس خوب با من حال کن گفت خفه شو گمشوبرو بیرون کثافت دید که من دارم میرم طرفش و پاشو گرفتم شروع کرد جیغ زدن گفتم لیلا الان هر کی بیاد تو من و تو رو لخت مادرزاد ببینه می فهمه که من زورکی نیومدم پس جیغ نزن لیلا دید که من حالیم نیس التماس کرد داداش تو رو خدا ولم کن به هیشکی نمی گم اصلا انگار هیچی نشده ولی من دیگه قشنگ گرفته بودمش تو بغلم و اون دست و پا میزد دستم و گذاشتم رو کسش هنوز خیس بود و لیز انگشتم کردم تو کسش که دوباره جیغ زد و می خواست بلند شه ولی محکم گرفته بودمش و تند تند کسشو میمالیدم که دیدم کم کم داره شهوتی میشه و دیگه میگه داداش تو رو خدا داداشی من شوهر دارم داداش جونم نکن که دوتا انگشت کردم تو کسش که یهو گفت وواااای فهمیدم دیگه حشری شده با یه دست دیگم که تا این موقع دستاشو گرفته بودم شروع کردم به مالیدن پستوناش که دیگه تو حرفاش می گفت داداش جونم ییوواااش اه نننکککنن اه هو اوف نکن حامد دررش بیار دیگه کامل خوابوندمش اونم با دستاش داشت موهاشو بالا پایین میکرد مثلا ناراحته از رولباش یه بوس کردمو اومدم رو پستونش داشتم پستوناشو میخوردم و که ابم اومد و ریخت رو تخت ولی لیلا نفهمید یه 5 دقیقه با سینه هاش بازی کردم اومدم سمت کسش که لیلا گفت نخور کثیفه گفتم من عاشق این کستم اونم هیچی نگفت سرمو بردم لای پاهاشو شروع کرم به لیس زدن که هنوز 10 تا لیس نزده بودم که لیلا ارضا شد و اب کسش اومد تو دهنم کاملا کرخت بود و بی حال ولی بازم براش لیس زدم و با دستام پستوناشو مالیدم که لیلا پاشد و یکم عصبانی گفت بسه دیگه تا همینجاشم زیاد اومدی هرچی اصرار کردم نذاشت و گفت پاشو دیگه میدونستم که نمیشه کاریش کرد و پاشدم لیلا یه نیگا بهم کرد وگفت اگه نیما بفهمه می کشتت منم واسه اینکه نقطه ضعف من نباشه گفتم اگه منو می کشه پس تو رو چی کار میکنه که گذاشتی من کس و کونتو بلیسم با این حرفم بیشتر عصبانی شد و گفت خفه شو رفت تو حموم.منم دیگه با کیر شق شدم نشستم رو تخت و جلق زدم ابمو ریختم تو شرتش و رفتم تو حال که بعد از 10 دقیقه از حموم اومد بیرون منو که لخت دید گفت عوضی یه چیزی بپوش گفتم چشم خواهرم و رفتم تو حموم می دونستم بره تو اتاق با دیدن شرتش عصبانی میشه از حموم که اومدم گفت حامد هر چی که گذشت و اتفاق افتاد رو از ذهنت پاک کن. منم گفتم به شرطی که باهام بدرفتاری نکنی.

بعد اون روز من همش حسرت کس خواهرمو می خوردم که چرا نکردمش و تو کف موندم.دیگه از اون جریان 2 ماهی می گذشت و تقریبا خواهرم فراموش کرده بود و با من مثل قبل رفتلر می کرد.نزدیکای عید بود که کلاسای من تموم شده بود و می خواستم برگردم شهر خودمون که نیما گفت یه چند روز صبر کن با هم میریم منم گفتم باشه تقریبا 3 روز مونده بود به عید که با ماین نیما رفتیم شهر خودمون.روز 3 عید بود که به نیما گفتن باید 5 فروردین سر کار باشی که بانک قراره تو عید سرویس دهی کنه بلاخره نیما رفت و زنگ زد که 11 فروردین میاد خواهرم حالش گرفته بود ولی من خوشحال بودم که شاید بتونم خواهرمو بکنم .روز 7 فروردین بود که مامان و بابامو داداشم قرار شد برن طرفای خونه ی مادربزرگم لیلا گفت که بدون نیما نمیاد شما برید نیما که اومد میایم منم می خواستم نرم ولی گفتم بذار یه جوری رفتار کنم که لیلا شک نکنه .به مامانم گفتم من میام ولی حمید بمونه با لیلا بیاد که مامانم گفت اخه حمید هنوز خودش به مراقبت نیاز داره راستی حمید 16 سالش بود مامانم گفت نه تو بمون لیلا تنهاست با نیما که اومد بیاین منم علکی ناراحت شدم ولی گفتم باشه ولی تو صورت لیلا معلوم بود که یکمی ترس هست.بلاخره مامانم اینا رفتن و من موندم و لیلا .می خواستم یه جوری حرفی رو وسط بکشم ولی نمیشد .بعداز ظهر رفتم پیش دوستام تا بلاخره تونستم یه فیلم پیدا کنم که وسطاش چند تا صحنه +18 داشت یه فیلم ایتالیلیی که دختره کس و زیر بغل پرمویی داشت .شب بعد از شام لیلا گفت برو یه فیلم بگیر نیگا کنیم گفتم من یه فیلم خارجی از دوستم گرفتم هنوز ندیدمش بیارم با هم ببینیم لیلا هم گفت باشه فیلمو آوردم و نگا کردیم یه فیلم عاشقانه که هر 10 دقیقه یه صحنه از دختری رو با کس پرمو نشون میداد که پسره داشت وتسش می خورد یه 50 دقیقه از فیلم دیدیم که خواهرم با حالتی عصبانی گفت ای چه فیلمییه که آوردی گفتم خوب ندیده بودمش دوستم گفت عاشقانه ست . هیچی لیلا رفت تو اشپزخونه و چند تا سیب اورد خوردیم که همین موقع فیلمم داشت کس دختره رو نشون میداد البته فیلمش کیر نشون نمیداد که گفتم وای چه چیزی لیلا با عصبانیت گفت خاموشش کن بسه دیگه گفتم لیلا من از این کسا خیلی خوشم میاد گفت حامد خیلی پررو شدی که دیگه داغ کرده بودم گرفتمش تو بغلم و گفتم ابجی بذار کستو بخورم که شروع کرد داد و بیداد فوری دستمو کردم تو شلوارشو از زیر شرتش کسشو مالیدم دیدم کسش خیسه فهمیدم فیلمه یه خورده تحریکش کرده و سرعک انگشتمو کردم داخل کسش می دونستم با این کار زود شهوتی میشه اینبار بر عکس دفعه قبل خیلی زود اروم شد و خودش باهام راه اومد و لبلم و خورد وبا دستشو برای اولین بار کیرمو گرفت می دونستم اگه ارضا شه دیگه نمیذاره واسه همین اول پستوناشو لخت کردمو شروع کردم به خوردن لیلا هم داشت با کیرم بازی میکرد که ابم اومد و ریخت تو دستش ولی بدش نیومد همه ی ابمو با دستش کشید رو کسش من که دیگه لخت بودم لیلا رو هم لخت کردم و گرفتمش تو بغلمو خوابدم روش نیگاش کردم گفتم چرا موهای کستو نمیزنی گفت نیما عاشق کس پر موی منه گفتم منم کس پر مو دوس دارم اروم کیرمو لای پاش تکون میدادم که یه دفعه خواهرم توف کرد تو دستش به منم گفت تف کن منم تف کردم کیرمو گرفت و یکمی مالیدش حسابی خیس و لیز شده بود و گذاشت در سوراخ کسش و کمرمو محکم فشار داد وای که چه احساسی بود اولین بارم بود کس میکردم کیرم انگار داخل کوره میرفت لبای خواهرمو خوردم هنوز 30 تا تلمبه نزده بودم که دیدم دارم میام به خواهرم گفتم اونم گفت بزن که من دارم ارضا میشم محکم بزن تندتر تندتر کمرمو محکم گرفت و همه ی ابم ریخت تو کس خواهرم اونم همزمان با من ارضا شد یه چند دقیقه تو بغل هم بودیم که دوباره بداخلاق شد و گفت اخر کار خودتو کردی نامرد. تو به خواهرت رحم نکردی.تو حیوونی تو خیلی پستی.راستش خودمم یکمی عذاب وجدان داشتم هیچی نگفتم و رفتم تو حموم که لیلا گفت هیچوقت فکر نمی کردم به نیما خیانت کنم ولی توی نامرد به نیما هم خیانت کردی.اروم بودم و دوشو باز کردم . هنوز منگ و گیج بودم .

Admin
Admin

تعداد پستها : 48
تاريخ التسجيل : 2011-01-08

https://3xyclub.forumfa.net

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

مامان نازنازی  Empty دور سينه خواهرم

پست  Admin الأحد يناير 09, 2011 5:41 am

دور سينه خواهرم

ماجرا به 3 سال پيش برميگرده ، اون موقع من 18 سال داشتم .دو سه هفته‌اي ميشد كه كلاس بدنسازي ميرفتم و احساس ميكردم سينه‌هام بزرگ شده و خوشم اومده بود.يه شب ساعت 7 از كلاس بدنسازي برگشتم خونه و ديدم هيچكس نيست ، به اتاق خواهرم رفتم و فهميدم كه مامانو بابام به خونه ‌ي يكي از آشناها رفته بودند و تا ساعت 11 برنميگشتند.رفتم لباس‌هامو عوض كردم و براي اينكه پيش خواهرم افه بيام به اتاقش رفتم و سينه‌هامو فشار دادم و گفتم:حال ميكني چه سينه‌هايي شده!؟ تيريپ بدنسازيه ديگه!؟ اونم خنديد و گفت:ديگه هر چي باشه واسه ما خانوما كه نميتوني افه بياي كه هرچي هم سينه‌هات بزرگ باشه به اندازه‌ ما نيست!؟ گفتم:كورخوندي من حاضرم شرط ببندم كه دور سينه‌هام از دور پستوناي تو يكي بزرگتره!؟ يه نگاهي بهم كرد و گفت:برو مترو بيار اندازه بگيريم.منم بدورو رفتم متري كه مامانم باهاش خياطي ميكرد را آوردم و دور سينه‌هاي خواهرمو اندازه بگيرم.بعد اونم سينه‌هاي منو اندازه گرفت و ديديم كه اون 15 سانتي‌ متر ازمن بزرگتر بود.من بهش گفتم: قبول نيست ، تو هم لباست كلفتره از ماله منه و هم سوتين داري ،اگه راست ميگي لباست را در بيار،اونم اولش گفت نه ،ولي وقتي ديد من گفتم پس شرط را باختي گفت:باشه بيا و لباس‌هاشو كند، بعدش به من گفت : پس توهم بايد پيرهنتو در بياري ، منم پيرهن و زيرپوشم را در آوردم.ديدم سوتين داره ، گفتم:نه بايد اونم در بياري ديدي من لخت شدم.گفت: فرهاد خرم نكن،گفتم خرت نميكنم، حرف حساب كه جواب نداره ،گفت باشه و بندشو از پشتش باز كرد و لخت شد.مترو بردم و همزمان با اينكه مترو ميگرفتم پستوناشم فشار ميدادم ،اونم بهم چشم ‌غوره میرفت .خلاصه اونم مال منو اندازه گرفت و آخرش اون 12 سانتي‌ متر بيشتر بود.گفت:ديدي گفتم ، آخه پسر تو همينجوريش بي‌پستون هم بخوايم حساب كنيم از من لاغرتري، چه برسه به اينكه طرفت پستونايي مثل من داشته باشه، راستم ميگفت،پستوناش هم خوشگل و نرم و هم اندازش خيلي خوب بود،خيلي دلم ميخواست بخورمش، ولي اينجوري نميشد،بايد فكري ميكردم.بهش گفتم:اصلن شايد دور سينت بخاطر پستونات از من بيشتر باشه، ولي دور شكم من بيشتره،گفت:اندازه ميگيريم.اين بار اون اول دور شكم منو اندازه گرفت و سپس منم مال اونو، بازم اون هفت‌هشت سانت بيشتر بود.گفتم: دور باسن من بيشتره ، گفت:فرهاد ، داري بهونه‌گيري ميكنيا، ولي باشه ، بيا اندازه بگير ، گفتم : با لباس كه نميشه، شايد شلوار تو كلفتتر باشه، شايد زيرش يه چيز ديگه پوشيده باشي! گفت:خيلي پررويي ، ولي چون داداشمي باشه، و شلوارشو در آورد ، منم شلوارمو در آوردم.من مال اونو اندازه گرفتم و اون كه ميخواست مال منو اندازه بگيره، كيرم شق شده بود و جلوش بود.گفت: قبول ندارم ، اينو بيار پايين.گفتم: به من چه خودت بيار پايين.يه نگاهي بهم كرد و بعدش سعي كرد كيرمو از روي شورت بده پايين.ولي از بس كيرم سفت شده بود، دوباره مثل فنر به جاي اولش برميگشت.گفتم:ميخواي دربيارم ؟! گفت:تو كه اينقدر پررو هستي، اينم در بيار.منم فوراً شورتمو نه تنها كشيدم پايين بلكه از پاهامم در آورم.تا كه كيرمو ديد، انگار كه چيز عجيب‌غريبي ميبينه، گفت:اوه نميدوستم اينا اينقدر كلفت و بزرگه ، با اين ‌دور باسن تو از من خيلي بيشتر ميشد.گفتم: نه هميشه هم كلفت نيست ، وقتي يه تيكه‌ي خوشگل و خوش‌اندام جلوش باشه، به نشونه‌ي احترام، قيام ميكنه و چون خوشش مياد كلفت ميشه.خنديد و گفت:عجب ، حتما اون تيكه‌ي خوشگل و خوش‌اندام هم منم.گفتم پس چي.خلاصه با دستش كيرمو زد پايين كه حسابي منو تحريك ميكرد.موقع اندازه گرفتن ، يكم آب كيرم ريخت رو دستش و يه دفعه دستشو زد كنار و گفت: ايي اين ديگه چي بود.شاشيدي؟ گفتم:اينم بوسه‌ي آبداري بود كه ايشون به او تيكه‌هه كردند.تو نميخواي اونو ببوسي؟! گفت: اگه نبوسم ناراحت ميشه؟! گفتم:پس چي ! اونم كه خودشم حشري شده بود، كيرمو بوسيد.گفتم:آبدار نبود. گفت: واسه آبدار شدنش بايد چيكار كنم، گفتم بايد بكني تو دهنت.اونم كرد تو دهنش.بهش گفتم:حالا مك بزن.سرتونو درد نيارم ، يه دقيقه‌اي واسم ساك زد.بعدش بهش گفتم : ميخواي بوسه‌ي خيلي آبدار ايشونم ببيني ، گفت:چجوري ؟ گفتم: تو رضايت بده، گفت: راضيم.منم شروع كردم به پستوناشو خوردن.اونم با كيرم بازي ميكرد.بعدش شورتشو كشيدم پايين و كونشو ليسيدم.خوب كه ليسيدم ، كيرمو يواش‌ يواش كردم توي كونش و يكم تو و بيرون كردم، ولي زود در آوردم، آه و اوهش رفته بود بالا ، ولي خودمونيم ، خيلي حال ميكرد.بعد رفتم سراغ كسش، چون ميدونستم، پرده داره، فقط ليسيدم و بعد وارونه شدم كه اونم كيرمو بخوره، بعد گفتم دمر بخواب.ايندفعه اساسي ميخواستم بكنمش . كيرمو كردم توي كونش و شروع كردم تلمبه زدن.آه و اوه كه ميكرد، بيشتر تحريك ميشدم.ديگه داشت آبم ميومد كه درش آوردم.خواهرمو برش گردوندم و كيرومو گذاشتم روي پستوناش و گفتم:اينم بوسه‌ي بسيار آبدار و خاليش كردم.بعد لخت توي بغل هم دراز كشيديم.و بهش گفتم:دوستت دارم و از هم لب گرفتيم.هم اون و هم من اولين سكسمونو باهم كرده بوديم.نگاه به ساعت كردم ديدم ساعت حدود دهه ، بهش گفتم ، پاشو لباساتو بپوش كه مامان اينا ممكنه امشب زودتر بيان.لباس‌هامونو پوشيدم. دوباره توي بغل هم دراز كشيدم .تا اينكه زنگ زده شد و من رفتم درو باز كردم و پس از اون به اتاق خودم رفتم.از اون شب به بعد اگر چه خيلي دلم ميخواست يه بار ديگه باهاش سكس كنم ، ولي هم موقعيتش كم پيش ميومد و هم روي اون شبي را نداشتم.يكي دوبار اومدم بهش بگم كه بيا ببينم دورسينه‌هات بيشتر شده يا نه ولي اينكارو نكردم؛ تا اينكه اون ازدواج كرد و ديگه از فكرش اومدم بيرون.پایان

Admin
Admin

تعداد پستها : 48
تاريخ التسجيل : 2011-01-08

https://3xyclub.forumfa.net

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

مامان نازنازی  Empty سكس با مامانم 1

پست  Admin الأحد يناير 09, 2011 5:41 am

سكس با مامانم 1


داستان سکس با مامان1منو مامان و بابا با خواهر کوچیکم با هم زندگی میکنیم من کلاس اول راهنمایی هستم. بک روز بعد از مدرسه اومدم خونه اونروز فوتبال داشتیم و توپ خورده بود به بیزهام و درد شدیدی میکرد وقتی رسیدم خونه دیدم مامانم تنهاست پرسیدو خواهر کوچیکه کجاستگفت با دختر خالت رفتن پارک اومدیم ناهار بخوریم که بیزم یک تیری کشید که دادم رفت هوا مامانم گفت چی شده گفتم توپ خورده و درد میکنه گفت شلوارتو در بیار ببینم چی شده مامانم چند ترم پزشکی هم خونده بود من هم چون خجالتی بودم قبول نکردم که مامانم گفت خطرناکه منم گوش کردم شلوارمو در آوردم چون کیرمو ختنه نکرده بودم بزرگ بود و مامانم گفت کجاش درد میکنه منم گفتم همینجا دستشو گذاشت رو تخمم نمیدونستم چرا ولی نفسم بند اومده بود و به زور نفس میکشیدم مامان گفت چیز مهمی نیست ولی با آب گرم باید مالشش بدی که اگر خون اومده باشه تو آلتت نمونه و مریض بشی منم رفتم که بشورم که مامانمم پشت سرم اومد منم چیزی نگفتم مامان تو وان حمومو آب گرم کرد من لباسامو در آوردم و نشستم تو آب مامانم گفت من میکنم گفتم نه خودم میتونم گفت ساکت منم چیزی نگفتم 1 خورده که مالید احساس کردم کیرم داره بزرگ و بزرگ تر میشه گفتم چی شد گفت هیچی چون دست من بش خورده بزرگ شده 1 خورده صابون برداشت و مالید به دستش کفی کرد و شرو کرد کیر منو جلو عقب کردن بعد از کمتر از چنج دقیقه ی چیزی از کیرو پاچید بیرون گفتم چی شد نمیرم گفت نه بزرگ شدی گفتم مگه کوچیک بودم گفت نه ولی الان مرد شدی منو شست اومدیم بیرون که بریم ناهار بخوریم سرناهار گفت به کسی نگی ها مخصوصا بابات گفتم چرا گفت چون من نباید به دولت دست بزنم که گفتم باشه از اون روز به بعد اخلاق مامانم فرق کر البته تا وقتی که بابا نبود بعد که بابا میومد میشد همون مامان سابق 1 روز که بابا نبود و خواهرمم رفته بود خونه دختر خالم اینه اخه اونام 1 دختر هم سن خواهرو دارن و خواهرم بیشتر اونجاست داشتم فیلم میدیدم که مامان هم اومد پیشم و با هم فیلم میدیدیم 1 صحنه سکسی اومد که زنه لخت بود مامانم گفت تا حالا زن لخت دیدی گفتم فقط تو فیلما این الان گفت دوست داری ببینی گفتم آره بلند شد وایساد جلون و دونه دونه لباساشو در آورد من که یــ سینه گنده با یــ باسنه قلنبه دیده بودم حل کردم و نفسم بند اومد که مامانم گفت نظرت چیه؟ گفت خوبه خیلی خوبه کیرو دوباره شق شد خودمو جمو جور کردم که مامانم نبینه که گفت راحت باش منم خجالت کشیدم رفتم برم حموم که این دفه قبلی که مامانم کیرمو جلو عقب کرد بکنم چون بهم حال داده بود رفتم حموم زیر دوش بودم که مامانم اومد تو گفتم برو بیرون گفت اومدم پشتتو بکشم اومد تو سوتین و شرت تنش بود لباس روش نپوشیده بود گفت اون دفه بهت حال داد گفتم آره گفت اسمش جق زدنه میخوای بازم برات بزنم چیزی نگفتم سوتین و شرتشو در آورد اومد زیر دوش گفتم چیکار میکنی؟ گفت میخوام ی کا بهتر کنم خودشو خیس کرد بدنش بدون مو بود بعد با شامپو بدنشو لیز کرد مخصوصا زیر لای پاشو بعد اومد جلو و خوشو چسبوند بهم کیرمو گرفت کرد لا پاش گفت حالا جلو عقب کن لا پاش خیلی داغ بود بعد از چند دیقه به نفس نفس زدن افتادم مامانم چرخید نشست جلون و با دستاش تند تند کیرمو جلو عقب میکرد آبم با شدت اومد ریخت رو صورتش انقد بهم حال داد که تا چند شب خوابشو میدیدم چند روز بعد هم وقتی تنها بودیم رفتم سمت مامان بدون این که حرفی بزنم شرو کردم ازش لب گرفتن بعد مامانو لخت کردم خودمم لخت شدم کیرمو گرفتم دم دهنش تو چند ت فیلم سوپر هایی که تازه دیدم این کارو میکردن منم کردم مامان کیرمو کرد تو دهنش دلو هوری ریخت ولی خیلی حال میداد بعد مامانو به پشت چر خوندم ی خورده کرم مالیدم سر میرمو ی خورده دم سوراخ کون مامان اینا همش تو فیلم بود منم این فیلم جل میرفتم که مامان گفت از باسن نه باسنم گنده میشه تازه کلی هم درد داره گفتم از جلو هم خطرناکه ی وقت باردار میشی و سریع کیرمو فرو کرم تو کونش خیللی تنگ بود مامان جیغ زد من کیرمو یزره یزره حل میدادم تو کونش مامان هو داد میزد چند دقیقه که تو کونش بود و جا باز کرد شرو کردم بالا پایین کردن کیرم تو کونش از پشت که میکردم با سینه های قلمبش هم ور میرفتمو چنگ میزدم آبم با شدت تو کونش خالی شد منم اوفتادم ذوش تا چند دقیقه بی حال بدم بعد بلند شدیم خودمونو تمیز کردیم

Admin
Admin

تعداد پستها : 48
تاريخ التسجيل : 2011-01-08

https://3xyclub.forumfa.net

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

مامان نازنازی  Empty سكس با مامانم2

پست  Admin الأحد يناير 09, 2011 5:42 am

سكس با مامانم2

بابام یه آدم مذهبیه ولی مامانم نه بابام میگه بچه وقتی بزرگ بشه موقع زن گرفتنش بشه خودش یاد میگیره چی به چیه ولی مامانم نه میگه باید به بچه یاد داد بابام برای انتقال کارش به یه شهر دیگه مجبور شد یه ماه از پیش ما بره میموندیم من و مامانم من یه پسر 16 ساله باید یک ماه با مامانم تنهایی زندگی میکردیم اولش فک میکردم سخته ولی بعد فهمیدم خیلی حال میده دو سه روز از رفتن بابام که گذشت از مدرسه اومدم دیدیم مامانم حمومه رفتم لباسامو عوض کردم مامانمم هم اومد بیرون دورش حوله پیچیده بود گفت کی اومدی گفتم همین الان رفت تو اتاقش لباس عوض کنه منم رفتم تو آشپزخونه ببینم چی داریم واسه خوردن دیدم مامانم اومد یه آستین رکابی پوشیده با یه شلوارک زیر آستین رکابیش هم سوتین نبسته گفتم مامان چشم بابارو دور دیدی گفت آره بابات که نمیزاره آدم لباس راحت بپوشه تو خونه گفتم آخه این دیگه خیلی راحته گفت چرا گفتم تو آینه دیدی خودتو گفت آره گفتم سینه هات زده بیرون گفت خوب بزنه گفتم زشته گفت اگه زشت بود که خدا نمیزاشت گفتم بله شما درست میگی گفت میخوام تو این چند روزه کلی چیزی یادت بدم گفتم خدا رحم کنه گفت خیلی هم دلت بخواد گفتم حالا چی چی میخوای یادم بدی گفت حال کردن تعجب کردم گفتم جان؟ گفت سکس رابطه جنسی گفتم باشه اولش فک کردم شوخی میکنه بعد گفت برو حموم بو گند میدی منم راحی شدم سمت حموم داشتم خودمو میشستم که در زد گفتم بله؟ گفت درو باز کن گفتم چیکار داری؟ گفت باز کن گفتم صب کن شرتمو پوشیدم درو باز کردم دیدم یـــ تیغ دستشه گفتم میخای سرمو ببری گفن نه کار واجب تر دارم گفتم حالا چیکار داری زود بگو یخ کردم اومد تو گفت شورتتو در بیار گفتم بله؟؟؟؟؟ گفت بله! در بیار مو های اضافی رو بزنم گفتم خودم بلدم بده من برو بیرون گفت زود باش کار دارم بعد یهو شرتمو کشید پایین گفتم من خجالت میکشم گفت خجالت نداره تو استادیوم لخت نشودی که تو حمومی من و تو گفتم از تو خجالت میکشم گفت چرا گفتم سین جین نکن بورو بیرون گفت واست برنامه چیدم الکی هم قرقر نکن مرغ من یه پا داره گفتم باشه دیدم بلیزشو در آورد گفتم چت شده چیزی به سرت خورده؟ گفت نه اونجوری لباسم خیس میشد سینشو که دیدم کیرم شق کرد گفت چی شد گفتم از خودت بپرس گفتم برو بیرون واسه همینه دیگه خندید و گفت اینجوری بهتره کار من راحت تره کف رو برداشت زد به کیرم و پشمای کیرمو زد تمیز که شد آب کشید کیرمو گفت دیدی چه تمیز شد گفتم بله گفت زود بیا بیرون گفتم باشه و مامانم رفت بیرون وقتی خودمو خوش کردم اومدم بیرون دیدیم مامان لباس تنش نکرده با سینه های بزرگش آویزونه گفتم پاشو لباس بپوش الان اگه بابا اینجا بود کلتو میبرید گفت حالا که نیست تو هم برو شلوار بپوش ولی شرت پات نکن گفتم چرا؟ گفت بزا آزاد باشه دوست داری یکی خودتو بندازه تو یه جای تنگ منم به شوخی گفتم این که باید جای تنگ باشه تا عادت کنه زن گرفتم بیشتر وقتا باید جای تنگ باشه گفت فوقش یه سال اول تنگه بعد گشاد میشه جوابی نداشتم رفتم شلوار پوشیدمو اومدم نشستم پیشش گفت از فردا تا وقتی که بابات میا هر روز باید بری حموم گفتم برو بابا مگه چیکا میکنم که باید برم حموم گفت همینی که گفتم سینه های آویزونش داشت دیونم میکرد گفتم بابا چه حالی میکنه گفت چرا گفتم واسه این که این سینه ها ماله بچست بابا میخوره گفت چی شد خجالتت ریخت گفتم وقتی اینجوری جولوم نشستی میخوای خجالت بکشم گفت آفرین خجالت خوب نیست اون روز گذشتو من از شق دردی ترکیدم فرداش از مدرسه اومدم مامانم گفت زود باش بریم حموم گفتم بریم؟ گفت آره با هم بریم منم از خدا خواسته راه افتادم مامانم اومد تو حموم من که لخت بودم اونم لخت شد یه شرت پاش بود اود زیر دوش منم رفتم پشتش کف هارو داشت از رو سرش میشست آب و کف رو بدنش میومد پایین رفتم از پشت بقلش کردم گفتم این کارا واسه چیه گفت واسه اینه که تا یه دختر با زن لخت دیدی سری شق نکنی آبروی مارو ببری یه ماچش کردم اومدم زیر دوش یهو کیر شق کردمو گرفت گفتش سفت بشورش گفتم به چشم اومدیم بیرون ناهار خوردیم تلوزیون رو روشن کرد یه فیلم خارجی داشت یهو مرده و زنه از هم لب کرفتن گفتم اوخ اوخ الان کار با جاهای باریک میکشه گفت بکشه مگه بده؟ گفتم نه ولی اونا حالشو میکنن ما باید شق دردیشو تحمل کنیم گفت خوب جق بزن خودتو راحت کن گفت شلوارتو بکش پایین جق بزن گفتم حال نمیده زود آبم میاد رفت و از اتاقشون یه کرم آورد گفت بیا تاخیریه گفتم میشه تو واسم بزنی گفت آره ولی فقط وقتی بابات اینجا نیست فقط اینجوریه بابات بیاد دیگه سوتی ندی ها گفتم هواسم هست شلوارکشو در آورد گفتم چیکا میکنی گفت میخوای دیوارو ببینی گفتم اها از او لحاض گفت آره بعد شرو کرد به دست مالیدم به کیرم یه خورده تف زد به دستش و شرو کرد مالین کیر من بعد کرمو زد 5 دقیقه ای داشت میمالید بهد گفتم آبم داره میاد گفت بریز رو سینه هام منم همشو با فشار ریخنم رو سینه هاش لبشو یه ماچ کردم گفتم مرسی گفت خواهش فردا بهتر هم میشه فردا شد اومدم خونه دیدیم لخته منم سرریع لخت شدم گفتم بریم گفت کجا گفتم حموم گفت خوشت اومده گفتم چرا که بدم بیاد رفتیم حموم آخراش بود رفت زیر دوش که خودشو آب بکشه بیاد بیرون به کیرم صابون زدم لا پای مامانمم صابون زدم کیرمو کردم لا پاش بین رون پاش گفت داری راه میوفتی گفتم آره یه خورده جلو عقب کردم بعد کیرمو شست نشست واسم ساک بزنه گفتم مطمعنی؟ گفت آره مگه تو مطمعا نیستی گفتم چرا شرو کرد با نوک زبونش سر کیرمو لیس زد تو شکمم قلی ولی رفت که حال کردم خیلی حرفه ای میزد گفتم واسه بابا هم میزنی گفت خوشش نمیاد از کارای رمنتیک من آرزو به دل موندم که لا پامو بلیسه ولی وقتی میخواد کاری کنه سری کیرشو میکنه تو کسم تموم میشه میره گفتم پس من به تو رفتم گفت آره اگه به بابات میرفتی که من میمردم آبم داشت میومد گفتم داره میاد میاد گفت باشه تند تند لیس میزد آبم ریخت تو دهنش گفت آخ جون خودمونو شستیم رفتیم بیرون برام معجون درست کرد خوردم خوابیدیم فرداش که بیدار شدم دیدم تو اتاق نیس رفتم تو اتاق خوابش دیدم رو تخت خوابش خوابیده داره با خودش ور میره گفتم بابا نیست داغونی ها گفت آره گفتم میخوای من جای بابا کاری کنم گفت بیا اومدم کسشو لیسیدم گفت آخی بالاخره به آرزوم رسیدم یه خورده تلنبه زدم آبمو تو کسش خالی کردم خوابیدم روش بعد از چند دقیقه بلند شدم رفتم حموم بعدش اومدم بیرون دیدیم مامان داره با تلفن حرف میزنه گفتم کیه گفت بابات امروز میرسه؛هروقت بابام نباشه باهم سكس ميكنيم

Admin
Admin

تعداد پستها : 48
تاريخ التسجيل : 2011-01-08

https://3xyclub.forumfa.net

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

مامان نازنازی  Empty رد: مامان نازنازی

پست  Admin الأحد يناير 09, 2011 5:42 am

من ومامانم وخاله میترا

سلام من آریا هستم و 20 سالمه. تنها بچه خانواده هستم. یه مامان خوشگلم دارم که 41 سالشه و یه خاله که3 سال از مامانم کوچیکتره. اسمش میتراس وبچه دارهم نمی شه. خاله میترا همه کاراشو با مامانم انجام میداد از خرید گرفته تا .... خاله میترا و مامانم خیلی با هم راحتن. مثلا بعضی وقتا می شنیدم که از سکس به هم صحبت میکنن که دیشب چه جوری سکس کردن یا دوست دارن چه جوری سکس کنن وازاین حرفا...... اینم بگم که خاله میترا هیکل سکسی داره بدن جا افتاده سینه های گوشتی (سایز85) کون قلمبه و پاهای تپل. خلاصه هر چیزی که برای حشری کردن یه مرد لازمه. ماجرایی رو که میخوام براتون تعریف کنم برمیگرده به 2 سال پیش وهمش ازاونجایی شروع شد که من بعضی وقتا با مامانم میرفتم حموم. یعنی ازبچگی این جوری بوده و برام عادی بود. ولی مامان هنوزم فکر میکرد من همون آریا کوچولوم و جلوم لخت لخت میشد. راستش تو بچگی اصلا از این کار خوشم نمیومد ولی بزرگتر که شده بودم خوشمم اومده بود. من با مامان خیلی راحت شده بودم. هرسوالی که برام پیش میومد می پرسیدم. اونم جواب می داد. مثلا برام گفته بود که چه جوری به دنیا اومده بودم. یه بار بهش گفتم مامان چرا اینقدر سینه هات بزرگه؟ آخه واقعا بزرگ بود. تو فامیل تک بود، تو بزرگی وسکسی بودن. اینو از نگاه های بچه های فامیل تا مردای فامیل میشد فهمید.{سایز 95} خندید وگفت بزرگتر که شدی می فهمی. وقتی زیاد گیر دادم گفت: اینا دلخوشی باباته. فهمیدم که بابامم عاشقه سینه های مامانمه و فهمیدم چرا بعضی وقتا موقع خواب مامان به بابا می گفت شیر نمی خوای؟ همیشه به بهونه ی شستن تن و بدن مامان میتونستم به سینه هاش وکل بدنش دست بزنم وهمیشه وقتی دست به کونش میزدم خودشو می داد عقب. فکرکنم از کون خیلی تحریک میشد. مامانم هیچی نمی گفت ولی وقتی زیاده روی می کردم میگفت دیگه داری شیطونی می کنیا! چون دودولم گنده میشد واونم می فهمید ولی اینا باعث نمی شد که دیگه با مامان نیام حموم. می گفت: عیبی نداره عادی میشه. تو این سن همه همین جورین (ندید بدید) بهم چیزی نمی گفت فقط می خندید. یه باربهش گفتم چرا میخندی؟ گفت آخه با این سنت چیزی از بابات کم نداری. نمی دونم همسن بابات بشی چی ازآب در می یای. خدا به داد زنت برسه. بعد منو محکم تو بغلش گرفت. طوری که کیرم رفت لای پاش وسینه هاشو فشار میداد تو صورتم وهمش قربون صدقم میرفت. اولین باری هم که آبم اومد جلوی مامانم بود. آخه همیشه مامانم موهای کیرمو برام میزد و منم برای مامانم این کارو میکردم. یعنی موهای کسشو براش میزدم مامانم خودش این جوری می خواست. از این کار لذت می برد. پاهاشو باز می کرد منم با یه دست کسشو صابونی می کردم و با اون دستم براش می زدم. می فهمیدم که از این کار من لذت می بره ولی به روش نمیاورد که من پر رو نشم. منم از قصدهمش دست چپمو می مالیدم رو کسش اونم چشماشو می بست و حال می کرد. یه بارکه داشت موهای کیرمو میزد دستش رو حسابی صابونی کرد. کیرمو گرفت وشروع کرد به زدن. ولی اینقدر کیرمو اینور اونور کرد تا آبم ریخت تو دستش. من نمی دونستم چی شده. از مامان پرسیدم. اونم گفت هیچی عزیزم دیگه مرد شدی. بعد کیرمو(آخه دیگه مرد شده بودم) گرفت و بوسید. بعد از اون روز رومون بیشتر به هم باز شد چون دیگه همش باهام شوخی می کرد و با کیرم ور میرفت یا کونشو میمالید به کیرم. جوری که مثلا اتفاقی بوده. وقتیم که خیلی حشری می شدم میگفت راحت باش. اگه می خوای جق بزن. می گفت کسمو نگاه کن جق بزن. خودتو خالی کن. ولی من چون عاشق سینه هاش بودم همیشه یه دستم روی سینه هاش بود و جق می زدم. یه دفه ازش خاستم که اون برام جق بزنه. با التماس قبول کرد. کنارم رو زانو نشست طوری که سرش سمت کیرم بود وکونش طرف من. شروع کرد برام جق زدن. خیلی آروم و حرفه ای این کارو میکرد. منم با کونش بازی میکردم تا آبم اومد. بهترین جق عمرم بود. ولی نمی دونم چرا ازم نمی خواست که باهاش سکس کنم. منم که روم نمی شد. فکر کنم همه این چیزا رو برای خاله میترا هم تعریف کرده بود و گفته بود که چه کیر مردونه دارم. چون متوجه شده بودم که خالم یه جور دیگه نگاهم می کنه و حتی رفتارشم با من عوض شده بود. دیگه خودشو انقد جلوی من جمع وجور نمی کرد. برعکس راحت ترم شده بود. مثلا باهم شوخی میکردیم جلوم خم میشد تا سینه هاش معلوم بشه یا می نشست روی پام و... یه روز خاله میترا و مامان رفته بودن خرید. منم تازه از فوتبال اومده بودم و ولو شده بودم رو کاناپه. حولمو برداشتم برم حموم که مامان وخاله اومدن. من گفتم: میرم یه دوش بگیرم. مامانمم گفت: منم خیلی عرق کردم باید یه دوش بگیرم. برو منم میام. گفتم: باشه. خواستم برم که خاله میترا گفت: منم میام! من خیلی جا خوردم. مامانمم گفت لازم نکرده. تو صبر می کنی بعد از ما میری. خاله هم راضی شد. منم رفتم ولی تو دلم همش به مامان بد و بیراه می گفتم که جلوی خاله میترا رو گرفت. رفتم تو حموم. زیر دوش بودم که یه دفعه مامان اومد تو. مثل همیشه لخت لخت. همین جوری که داشت میومد جلو سینه هاش تکون می خورد. منم که مثل همیشه فوری شق کردم. مامان خندش گرفت. گفت: حالا صبر کن برسم بعد. اومد زیر دوش کنار من. منم بغلش کردم وبوسیدمش. با لحنی بیحال گفت: برو اونور توام. دارم از گرما می میرم. نچسب به من. منو میگی! کلی ضدحال خورده بودم. کیرم داشت دیگه می خوابید که یه دفعه دیدم خاله میترا با شورت و کرست مشکی که سفیدی بدنشو جذابتر می کرد اومد تو. فکر کنم مامان از بس هول بود در رو کامل نبسته بود. من که تا حالا خالمو اونجوری ندیده بودم کلی کف کردم و دوباره کیرم مثل سنگ شد. مامانم دیگه صداش دراومد: مگه نگفتم صبر کن بعد ما؟ چرا اومدی؟ خاله میترا گفت: آخه منم گرمم بود. داشتم می مردم. ولی معلوم بود که داره دروغ میگه چون همش نگاهش به کیر من بود. منم که یادم رفته بود لخت لخت با کیر شق شده جلو خالم وایسادم. فقط داشتم خالمو با شورت و کرست دید میزدم. خلاصه خاله میتراهم خودشو جا کرد. مامانم دیگه چیزی نگفت. خاله میترا تا اومد کنار من بهم گفت: این چیه دیگه شیطون؟ داشتین چی کار می کردین؟ مامان گفت: خفه شو میترا! این عادتشه. همیشه همین جوریه تو حموم. خاله میتراهم خندید و گفت: چه عادت خوبی. خوش به حالت. مامانمم خندش گرفت ولی من ققط تو نخ سینه ها و خط کس خاله بودم. خاله همش به بهونه های الکی خودشو می مالید به من و به کیرم دست میزد. منم اولش خجالت می کشیدم ولی خوشم میومد. مامان گفت: میترا بچه ی منو اذیت نکن. خاله هم گفت: کاریش ندارم که توام. من که دیگه داشتم میمردم از شق درد. وقتی خالم دید دارم بد جوری نگاش میکنم به شوخی گفت: می خوای اینارم در بیارم راحت باشی؟ منم با پررویی گفتم: اگه این کارو بکنی که خیلی خوب میشه. اونم ازخدا خواسته پشتشو کرد به من گفت: بازش کن. گفتم: چیو؟ خالم گفت بند کرستو دیگه. مگه نمی خوای ببینی؟ وای من عاشق این کار بودم. هر وقت تو فیلم سوپر این صحنه رو میدیدم 100 میزدم عقب و دوباره می دیدم. بعد خالم برگشت و گفت: بیا ببین چطوره. منم گفتم: عالی. ولی چون می خواستم نشون بدم که چقد مامانمو دوست دارم گفتم: هرچی که باشه به مامانم که نمی رسه. با این حرفم خالم شاکی شد ولی مامانم کلی حال کرد. منو بغل کرد و سینه هاشو فشار داد تو صورتم. می دونست من عاشق این حرکتم وهمش قربون صدقم میرفت. خاله میترا که دید اینجوریه خواست برگه برنده رو کنه. دیدم خم شد و شورتشو در آورد. وای دیگه نمی شد رو این کون حرف زد. واقعا حرف نداشت. بعدشم همش خودشو از پشت می مالید به من. منم دیگه نتونستم تحمل کنم و از پشت چسبوندم بهش و سینه هاشو گرفتم. خاله میترا هم یه آه کشید. معلوم بود اونم خیلی حشریه. همش کونشو می داد طرف من.... منم که دیگه پر رو شده بودم وحشری. اصلا یادم نبود مامانم داره منو نگاه می کنه. آخه صداش در نمیومد. بعد خالم خوابید کف حموم و گفت بیا بخواب رو من. منم یه نگاه به مامانم کردم. ( یعنی اجازه) اونم با لبخند گفت برو پسرم. اینم خالته. غریبه که نیست. عیبی نداره. منم رفتم. خالم ازم خواست که سینه هاشو بخورم. منم مثل قحطی زده ها می خوردم تا اونجا که می تونستم سینه هاشو میکردم تو دهنم. خالم داشت آخ و اوخ می کرد و همش میگفت بخور... فشارش بده.... نوکشوگازبگیر... بعد کیرمو با دستش گذاشت دم کسش و گفت بکن تو. ولی لازم به گفتن اون نبود. چون قبل از این که حرفش تموم بشه من کیرمو تا جایی که می تونستم کردم تو. وای چه کسی! اولین بار بود مزه ی کس کردن رو می چشیدم.... هیچی نمی فهمیدم. فقط وحشیانه تلمبه میزدم. خالمم می گفت محکم تر... تندتر... بکن بکن. منی که همیشه تا دستم به کیرم می خورد می خواست آبم بیاد نمی دونم چی شده بود اصلا انگار نه انگار. انقدر محکم تلمبه میزدم که خالم گفت: بلند شو کمرم درد گرفت. وقتی بلند شدم دیدم مامانم داره با خودش ور میره و سرو صداش حمومو برداشته. خاله میترا بلند شد و دستاشو گذاشت رو دیوار و خم شد گفت: زود باش دیگه شروع کن مردم. از اینکه یه زن 38 ساله داشت به من 18 ساله کس ندیده التماس میکرد حال میکردم. بعد دوباره کیرمو با یه تف جانانه کردم تو کسش. حالا دیگه من سرپا بودم و راحت تر می تونستم تلمبه بزنم. خالم همچنان جیغ میزد که انگار داره پاره میشه. هم من تلمبه می زدم هم اون خودشو به طرف من هول می داد. بعد دستای مامانم رو روی پشتم حس کردم. فکر کنم اون دیگه ارضا شده بود و اومده بود پیش ما. تو همین حال و هوا بودم که احساس کردم که یه چیزی مثل سیل می خواد از کیرم بزنه بیرون. دیگه فرصت نشد به خالم بگم. یه آه بلند کشیدم و تمام آبمو ریختم تو کس خاله میترا. اونم بدترازمن صداش دراومد. انگارداشت ازلذت می مرد. داد میزد: وای سوختم... چقد داغه... آتیشم زدی... بریز همشو. بریز تو کسم. منم همه ی آبمو خالی کردم. مامانمم از پشت منو بغل کرده بود. خودشو می مالید به من. بعد خاله میترا برگشت و کیرمو کرد تو دهنش و تا قطره آخرشم خورد. بعد مامان گفت: بسه دیگه..... پاشین بریم. الان منصور(بابامه) میاد. مارواینجوری ببینه اصلا خوب نیست. بعدشم همگی یه دوش گرفتیم و رفتیم بیرون. خاله میترا به مامانم می گفت: من اگه همچین پسری داشتم دیگه شوهرلازم نداشتم. من که تا یک هفته تو کما بودم که چی به من گذشته. خیلی حال کرده بودم.بعدازاون جریان مامان همش به من می گفت: دیگه این کارو با خاله میترا نکن. یه وقت آبرو ریزی میشه. به خاله میتراهم میگفت که با آریا کاری نداشته باش ولی خاله میترا دست بردار نبود. فکر کنم خیلی بهش حال داده بود. همش باهام از سکس حرف میزد و باهام شوخی میکرد. یه بار یادمه وقتی ما خونشون بودیم توی آشپزخونه گیر داد که باید کیرتو ببینم و می گفت واقعا باید به بابات احسنت گفت. بیبین چی ساخته! حالا دیگه بعد از سکس با خاله اونم جلو مامان رابطم با مامان نزدیکتر و سکسی تر شده. یعنی خودش فهمیده بود که چه چیزی همیشه در کنارش بوده ولی استفاده نکرده. یه جورایی به خاله میترا حسودی میکرد ولی روش نمی شد بگه. شایدم می ترسید. نمی دونم. ولی بالاخره با مامان جونم سکس کردم که اونو بعدا براتون میگم. خوش باشید

Admin
Admin

تعداد پستها : 48
تاريخ التسجيل : 2011-01-08

https://3xyclub.forumfa.net

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

مامان نازنازی  Empty رد: مامان نازنازی

پست  Admin الأحد يناير 09, 2011 5:43 am

مامان مهربون


من میلاد هستم 19 سالمه بابام یه بازاریه ورشکستس و متاسفانه از وقتی که دیدمش پای منقلو بافوره یه خواهربزرگتر ازخودمم دارم که تو شیراز دانشجو و یه مامان تپل دارم که اسمش مریم حودود44 سالشه البته عکسای 10 سال پیشروکه نگاه میکنم خیلی لاغرتراز الان بوده ولی الان بزنم به تخته توپ توپ شده یه هیکل گوشتی و نرم با رونو کون گوشتی سفید سینه ها و شکمش معمولیه ولی از کون نگواصلا به بالا تنش نمییا همچین چیزی داشته باشه از همونا که من میمیرم براش. مامان هیچ وقت دامن نمی پوشه همیشه یا شلوارک نخی پوشیده که از بس نازک رنگ شرتشم معلومه یه شلوار استرج تنگ که کونش تو شلوار جا نمیشه ولی از بس نرم و شل حتی وقتی شلوار استرجم جمش کرده باز موقع راه رفتن میلرزه و میماله به هم مامان مریم حتی جلو مهمونا هم با شلوار استرج میگرده که خیلی تابلو بابامم که دیگه خیلی غیرتی بشه بهش میگه یه دامن بپوش ولی مامان میگه دستو پاگیره نمی خوام مردای فامیلم که چشاشون همش دونبال کون مامان وقتی راه میره همه لرزشو لمبرای گوشتی شو نگاه میکنن مامان مریمم یکم یشتر قرش میده جوری که تابلو نشه ولی من چون حالت عادیشو دیدم میفهمم که داره از قصد کونش قرمیده موقه راه رفتن از این که مردارو با کونش دیونه کنه خوشش مییاد برالعس زنای فامیل که از چشم چرونیه شوهراشون حرص میخورن برا همین خونه ما خیلی کم مهمون مییاد ولی بابا مامان هفته ای دو سه شب میرن مهمونیهای دوستانه با دوستای بابام خدای خیلی به ما کمک میکنن اگه اونا نبودن نمی دونم خرج خونه ما از کجا در مییومد بابام که بیکار تازه یه خرج عملم داره مامانم که کار نمی کنه منم تو خونه تنهام مامان همیشه قبل مهمونی میره حموم وکلی به خودش میرسه نمی دونین چه لعبتی میشه آرایش غلیظ با لباسای بازمن که پسرشم آرزوی کردنشو میکردم کونش از رو مانتو هم معلوم بود چقد گندس و زورکی اونجا جا شده. تا پاشونو از در بیرون می زاشتن من میرفتم سر لباس زیرای مامان که تو حموم بود وای هنوز بوی تنشو میداد شورت کرستشو میمالیدم به کیرم و با هاشون حال میکردم این کار همیشگی من بود تا اینکه یه شب وقتی لخت رو تختم بودم شورت مامانم روی صورتم بوش میکردم و باهاش جق میزدم وقتی آبم امد خیلی احساس خستگی کردم انگار دیگه هیچ انرژی نداشتم و همونجوری خوابم برد.صبح که پا شدم دیدم شرت کرست مامان نیست پتومم کشیده شده روم وای انگار دنیا رو سرم خراب شد نمی دونستم الان که مامان منو ببیبه چی میشه اصلا نمی تننستم تو روش نگاه منم تو همین فکرا بودم که مامان گفت میلاد جان پاشو دیگه مدرست دیر میشه ها منم که نمی دونستم باید چیکارکنم لال شده بودم هیچی نگفتم یه چند دقیقه که گذشت مامان امد تو اتاقم گفت پاشو دیگه تمبل منم از خجالت زیر پتو بودم ولی برالعکس مامان از هر روز مهربونترشده بود شاید نمی خواست جلو بابام تابلو کنه تا بعدن خودش پدرمو در بیاره شنیدم که صدای درامد بابام از خونه رفت بیرون(احتمالان دونبال جنس) بعد مامان امد پتورو زد کنار گفت چیشده حالت خوب نیست منم با تتپته گفت نه مامانم گفت آره رنگت پریده عیبی نداره استراحت کن عزیزم من زنگ میزنم با مدرسه هماهنگ میکنم بعد رفت که زنگ بزنه من گریم گرفته بود نمی دونستم باید چیکار کنم بعد مامان امد تو اتاق گفت خوب حالت چطوره من باز هیچی نگفتم مامان پتو زد کنار وقتی دید من دارم گریه میکنم نشست کنار تختم گفت چی شده منم بی اختیار بقلش کردم و گریم بیشتر شد همش بهش التماس میکردم که مامان غلط کردم گوخوردم ببخشید تورو خدا به بابا چیزی نگو مامان سرمو آورد بالا گفت چی میگی تو چرا گریه میکنی من نمی فهمم منم گفت به خاطر کار دیشبم می دونم که فهمیدی بعد مامان گفت آهان جریان اینکه رفتی سر لباس زیرای من و باهاشون جق میزدی این کلمرو که گفت میخواستم آب بشم ولی مامان بغلم کرد گفت عیبی نداره عزیزم من که ناراحت نشدم حالا که چیزی نشده پاشو بیا صبونتو بخور بعد دربارش با هم حرف میزنیم منم رفتم صورتمو شستم سر میز صبحانه مامان گفت دیگه نبینم گریه کنی ها مرد گنده زشته من گفتم آخه من کار اشتباهی کردم مامان گفت نه شاید اگه منم جای تو بودمو بهم فشار مییومد همینکارو میکردم آخه من قبل از اینکه معنیه کامل سکس رو بفهمم ازدواج کردم وبهم فشار روانی نیومد ولی به تو حق میدم میدونی من اشتباه کردم من یجورای حواسم نبود که تو بزرگ شدی غیراز غذا پول توجیبی نیازهای دیگه ایم داری که من بی توجهی کردم منم سرم پایین بود از این که مامانم با این اتفاق اینجوری برخورد کرده بود خیلی بهش افتخار میکردم آخه فکر نمیکنم هرکسی با این روشن فکری برخورد کنه بعد گفت حالا یا بایید برات زن بگیرم یا یه فکر دیگه برات بکنم بعد گفت تو برو استراحت کن تا منم برم یه دوش بگیرم دیشب دیر امدیم حالشو نداشتم دوش بگیرم بعد رفت حموم منم رو تختم دراز کشیده بودم وبه حرفای مامان فکر میکردم. چند دقیقه بعد مامان صدام کرد تو اتاق رفتم دیدم هنوز ربدوشامش تنشه گفت مدرسه رو که الکی پیچ.ندی بیا موهای منو سشواربکش یه کاره مفید بکون(بکون آخر حرفشو خیلی با تاکید گفت) نشست رو صندلی میز توالت اتاقش منم پشتش وایسادم و شرو کردم موهاشو سشوار کشیدن بعد مامان سر حرفو باز کرد گفت خوب دوست داری زنت چجوری باشه من گفتم مامان شوخی میکنی گفت نه جدی میگم دیگه وقتشه که یکی کنارت باشه تا تنها نباشی بری سر وقت لباس زیرای مامان یکی باشه که حسابی بهت حال بده منم خجالت کشیدم دوباره گفت نگوفتی دوست داری زنت چجوری باشه منم گفتم چیبگم آخه مامان گفت خجالت نکش دارم نظرتو میپرسم منم همون چیزی رو که واقعا دوست داشتم گفتم گفتم یه زن تپل مپل مامان زد زیر خنده گفت ای بد جنس پس از خانموای تپل مپل خوشت میاد گفتم آره بعد مامان گفت وای ی ی چقد گرمم شد و کمربند ربدوشامشو باز کرد من از بالابرای اولین بار سینه های مامانو دیدم عجب سینه های داشت کامل کرستو پر کرده بود خیلی قلمبه بوداز بقل شونش رونای سفیدشو که دیدم نفسم بند امد دستم خشک شد مامانم فهمید گفت کارتو بکون منم ادامه دادم یه کمی شکم داشت ولی انم قشنگ بود روناشو که نگو تمام صندلی رو پر کرده بود سفید سفید مثل برف خیلی پوست سفیدو زندهای داره حتی یه ذره هم چوروک نخورده از بس به خودش میرسه. بعد مامان گفت از کجای خانومای تپل مپل خوشت میاد منم با پروی گفتم از رونا باسناشون تازه خانومای تپل سینه های بزرگم دارن که خیلی دوست دارم فقط شکمش خیلی گنده نباشه بعد مامان با خنده گفت خوب دیگه نون اضافه نوشابه چیزدیگه نمیخوای من یه دم چشام رو سینه های نپل و رونای گوشتی مامان بود کیرم دیگه داشت میرسید به کمرمامان بعد مامان از جاش بلند شد ربدوشامشو در آورد گفت اینا که گفتی میشه این که جلوته از این بدن خوشت میاد من سورخ شده بودم بعد مامان گفت توام که کشتی منو با این خجالت کشیدنت هرجی میشه سرخ میشه منو نگاه کن میگم خوبه؟ دوست داری منم گفتم آره عالیه بعد مامان گفت خوب حالا که پول مول نداریم تورو داماد کنیم توام هنوز سنت کمه و آمادگیشو نداری مهمتر تا بگردیم دونبال یه عروسه تپل مپل که مثل منم باشه (ن دیگه داشتم میمردم مامان حی حرفشو طولانی میکرد) تا اون موقع من خودم میشم زنت چطوره گفتم چی مامان با لبخند گفت ما میشیم زنو شوهر چطوره من نمی دونستم چی باید بگم

مامان گفت از جلو شلوارت که معلومه خیلی خوشحالی ولی باز روت نمیشه بگی بعد مامان منو انداخت رو تخت شلوارمواز پام در آورد گفتم مامان این کار درست نیست مامانم گفت مگه کاری که تو دیشب کردی درست بود بعد کیرمو از رو شرت گرفت گفت درش بیار ببینمش دیشب با این که بی حال بود ولی چیز خوبی به نظر میومد بعد شرتمم کشید پایین و کیرمو گرفت و دستش فشارمیداد سرشو لیس میزد چشاش خمار خمار شده بود بعد گفت توام مشقول شو دیگه بهت نمی یاد اینقد دستو پا چلفتی باشی نشون بده پسر منی منم که دیگه مجوزو از مامان گرفته بودم پریدم روشو کلی ماچش کردم مامان قح قح میخندید میگفت چیکار میکنی دیونه منم ازش تشکر میکردم بعد سینه های تپلشو از تو کرستش در آوردم و مثل مردای تو فیلم سوپرا هم میمکیدمشو هم میلیسیدم مامان خیلی خوشش امده بود سرمو فشار میداد تو سینه هاش بعد رفتم سر شرتش درش آوردم وای چه کسی داشت مامان پف کرده و تمیز خیلی خوشکل بود نمی دونستم کجاشو بخورم کسشو شکمشو روناشو همه جاش خوردنی بودن مامان دیگه نمی تونست چشماشو باز کنه روناشو میچسبوندم به هم و صورتمو میکردم لاش چه حالی میداد نرم سفید سیر نمیشدم مامان سرمو آورد جلو کسش که یعنی کسمو بخور منم می لسیسدمش مامان دیگه صداش در آمد گفت نلیس بمکش محکم بمکش منم چوچولشو میمکیدم مامان داشت آخ و اخ میکرد بعد شل شد یه نفس عمیق کشید منو کشید رو خودش محکم بقلم کرد وای چه حس خوبی بود لخت لخت بقل مامان خودمو بیشتر بهش میچسبوندم تا تمام بدنم بماله بهش چه بدن نرم و گوشتی بعد گفت دیدی گفتم بهت نمیاد پخمه باشی منم تو بغل مامان میلولیدم و لذت میبرم مامان داغ داغ شده بود من از ان بدتر بعد مامان گفت خوب دوست داری مامانو چجوری بکونی همیشه تو فکرت چجوری مامانو میکردی همونجوری بکون باشه گفتم باشه میشه برگردی مامانم برگشت انگار میخواد آمپول بزنه انم چه آمپولی وای اصلا فکرشم نمی کردم کون مامان اینقد خوشکلو بزرگ باشه با اینکه خیلی دید زده بودمش ولی لختش یه چیز دیگه بود هم بزرگ بود هم نرم دستمو از بالا شونه هاش آروم میکشیدم تا روی کونش میمالیدمش مثل موج تکون میخورد خیلی گنده بود نمی تونم براتون خوب بزرگیشو توصیف کنم حدودی عرضش سه وجبو نیم میشه مثل کوه میمونه قلمبه نرم سفید دیگه آدم از یه کون چی میخواد طاغت نیاوردم شیرجه زدم با صورت تو کون مامان صورتمو فرو میکردم تو دوتا کوه گوشت مامان سیر نمیشدم بعد لمبرای کونشو از هم باز کردم سوراخ قهوای شو دیدم خیلی تر تمیز بود مامان حسابی به خودش رسیده بود صورتمو کردم لای لمبرای مامان ودستامو ول کردم صورتم گیر کرده بود ان لا به زور زبونمو میزدم به سوراخش که مامانم خیلی خوشش مییومد از تکونای که میخورد معلوم بود یکم که سوراخشو لیسیدم مامان بلند شد گفت صبر کن الان میام بعد از رو تخت پاشد رفت بیرون اتاق وای کونش چه خود نمای میکرد موقع راه رفتن مثل ژله میلرزیدو میمالید به هم لمبراش همدیگرو هول میدادن چپ و راست روناش اینقد تپوله که وسط پاش معلوم نیست بعد رفت بیرون اتاق منم با چشم تعقیبش میکردم خیلی با حال بود بهترین کون دنیا بود برا من. بعد با یه قوطی کرم که عکس یه زن لخت روش بود امد گفت اینم وسیله کارگفتم مامان خیلی کون قشنگی داری وقتی راه میره آدمو دیونه میکنی بعد مامان گفت پس هنوز خبر نداری توش چه خبره امد دوباره خوابید رو تخت کرمو داد دستم گفت کیرتو با سوراخ کون منو حسابی چرب کن میخوام ببینم چیکار میکنی ها من سریع دست به کار شدم اول کیرمو حسابی کرم زدم بعد مامان طاق باز خوابید و پاهشو جم کرد تو شکمش لمبرای کونش قشنگ از هم باز شدن و سوراخش زد بیرون منم سوراخ مامانو حسابی کرم زدمو انگشت کردم به مامان گفتم چهار دستو پاشو میخام وقتی میکنمت لرزش لمبراتو ببینم مامان گفت انجوری نصف کیرت لای لمبرای کونم حروم میشه چیزیش به من نمیرسه ولی چون دوست داری باشه سریع برگشت منم کیرمو گذاشتم دم سوراخ کونش و سرشو آروم کردم تو همینجوری نگر داشتم و از بالا کون قمبول کرده مامانو نگاه میکردم بعد مامان گفت بقیشم بکن تو وای نمی دونین وقتی کیرم رفت توش دیگه داشت میسوخت خیلی داغ بود من که داشت نفسم بند میومد مامانم میگفت بیشتر بیشتر من تا جای که میشد کردم تو بعد کشیدم بیرون و دوباره کردم تو دیگه تند تند تلمبه میزدم وقتی رونای پام با لمبرای مامان میخورد به هم شالاپ شالاپ صدا میداد بعد مامان گفت بکون تو نیگردار منم کردم تومامان خودشو هی شلو سفت میکرد که کیرمو تو خودش حس کنه منم خوشم میومد بعد دوباره شروع کردم به کردن رو کون مامان موج راه افتاده بود خیلی قشنگو حشری کننده بعد مامان دوباره به همون حالت اولش برگشت گفت حالا تا تح بکون تو من کردم کونش باز شده بود تا تح کیرم رفت تو کونش نمی دونم چیشد که مامان یه آه بلند کشید دیونه شد گفت بازم بکن بکش بیرون دوباره تا تح بکن منم چند بار دیگه ایکارو کردم حس کردم آبم داره میاد به مامان گفتم گفت بریز تو کونم عزیزم آخ جون آبت امد دیگه آبتو حدر ندیا همیشه بریزش تو کون مامان باشه باشه باشه و خودشم آبش امد منم با همون حالت خوابیدم روش مامان عرق کرده بود ازش تشکر کردم بعد تو بغلش از حال رفتم خیلی خوب بود نمی خواستم از جام بلند بشم بعد به مامان گفتم چی شد که یدفه داد زدی درد گرفت مامان گفت نه نمی دونم چیه ولی وقتی حشری میشم یه چیزی تو کونم به خارش میفته که اون تح محاست تا کیر نره توش آروم نمیشم باید تا تح بره تو کونم بماله بهش تا از خارش بیفته منم اون حالتو خیلی دوست دارم سیر نمیشم ازش( قابل توجه خانم ها از تجربیات مامان جونم استفاده کنین) برا همینه که روز به روز پربار تر میشه یعنی الان با کمال میل حاضرم باز کونمو بگای حالشو داری منم گفتم حتما منم از کونت سیر نمیشم مامان جون گرم صحبتای سکسی بودیم که تلفن زنگ زد مامان پاشد بره جواب بده که دیدم آبم از کونش زده بیرون و روی لمبرای کونش پخش شده بهش دستمال دادم که خودشو پاک کنه ولی گفت نه این حالتو دوست دارم وقتی لای کونم پرآب کیره و لیذ میخوره رو هم مورمورم میشه دوست دارم بعد با همون رقس قشنگ کونش رفت تلفن جواب بده منم از پشت نگاش میکردم باورم نمیشد من الان این کونو کرده بودم برام غیره ممکن بود ولی شده بود

من رو تخت ولو شده بودم و مامانو نگاه میکردم دیدم مامان داره همش میگه نمیشه چرا نمی فهمی میگم الان نه نمی دونستم موضوع چیه بیشتر که دقت کردم دیدم مامان میگه الان مهمون دارم نمیشه بزار برا بعدا یه چند دقیقه این حرفارو تکرار کرد و بلاخره گوشی رو قطع کرد بعد امد رو تخت خوابید گفتم مامان چی شده کی بود گفت هیچی یکی از دوستای بابات بود گفتم چی کار داشت گفت ولش کن الان مییاد میفهمی منم رفتم تو بغل مامان پوست نرم بدنش آرامش میداد بهم بعد مامان گفت می خوام یه چیزی رو بهت بگم ولی باید قول بدی توام مثل من منطقی برخورد کنی باشه منم گفتم باشه مامان شروع کرد از سکس و فانتزی سکسی حرف زدن و خود منو مثال زد و گفت مثلا فانتزی سکسی تومامانت که من باشم بود که هیچ مادری این کارو برا بچش نمیکنه درسته منم گفتم درسته بعد مامان گفت ولی من خودمو در اختیار تو گزاشتم تا هرکاری میخوای بکونی حالا میخوام از فانتزی سکسی خودم برات بگم خوب ببین من یه زن خیلی خیلی حشری هستم با یه شوهر سردو بی رمق و به شدت تنوع طلب بزار راحت بگم بهت من با خیلی ها سکس داشتم و دارم اگه یه روز سکس نکنم و کسو کونم کیر نبینه روزم شب نمیشه منم شوکه شده بودم ولی چیزی نمی تونستم بگم مامان جوری حرف میزد که من نتونم چیزی بگم چون سکس منم با اون یه کار خلاف بود مثل کاری که اون میکرد و به خاطر همین من چیزی نمی تونستم بگم و خیلی دمق شده بودم بعد مامان گفت ببین عزیزم من با این کار هم نیاز خودمو بر آورده میکنم هم نیاز شما رو نه اینکه فکر کنی من به خاطر پول اینکارو میکنم نه من عاشق سکسم و فقط با آدمای درست حسابی رابطه دارم مثلا دوستای کله گنده بابات نه هر کسی اوناهم به خاطر حالی که میکنن دوست دارن یه جوری جبران کنن که من بهشون میگم به بابات به عنوان دوست کمک پولی بکونن که انم شرمنده منو شماها نباشه یه لحظه که پیش خودم فکر کردم دیدم واقعا چه مامان مهربونی دارم برا من کاری کرد که هیچ مادری نمی کنه خودشو در اختیار دوستای بابام میزاره تا بابام شرمنده خانوادش نباشه و اینجوری نیاز خودشم براوردن میکنه منم مامانمو بغل کردم می بوسیدمش گفتم مامان خیلی مهربونی من از اینکه تو با کسای دیگه سکس داری ناراحت نمیشم هر کاری دوست داری بکن اگه این کار راضیت میکنه با هرکی دوست داری سکس کن مامانم منو محکم تو بقلش فشار داد و گفت میدونستم خیلی آقا فهمیده ای و منطقی برخورد میکنی بعد صدای زنگ در امد مامان گفت آخ سعید امد پاشو برو تو اتاقت درم ببندخودشم سریع شورت و کرستشو تنش کرد منم کمکش کردم بعد گفت هرچی شنیدی صدات در نییاد باشه آبرو ریزی نکنی من که هرچی بهش گفتم الان نه قبول نکرد تازه از دبی امده ول نمیکنه گفتم باشه و رفتم تو اتاقم بعد مامان رفت درو باز کرد آقای محتشم بود از صداش شناختمش تا امد توگفت به به میبینم که لباس رزمتم پوشیدی جون قربون اون بدنت برم بعد چنتا ماچ آبدار از مامان گرفت که صداش تو کل خونه میپیچید وشورع کرد به مالیدن مامان آخه مامان میگفت چقد حولی بابا خوبه تو این یه ماه تو انبار کس بودی به تو که تو دبی بد نگزشته تا حالا ندیده بودم مامان با یه مرد اینجوری حرف بزنه برام جالب بود آقای محتشم گفت نه بابا این خبرام نیست تو خودتو دست کم گرفتی یه پشم کست به همه اونا می ارزه مامانم با عشوه یه خنده کرد و گفت بریم تو اتاق آقای محتشم گفت باشه تو جلو برو یه کم کون گندتو ببینم خیلی وقته نکردمش و دونبال مامان راه افتاد رفت تو اتاق وگفت به به چه بوی آب کیری پیچیده پس خوب از مهمونت پذیرای کردی نه مامانم همش میخندید یعد دیگه صداها آروم شد و چیزی نمیشنیدم فکنم دیگه رفته بودن رو کار من داشتم میموردم از فضولی خیلی دوست داشتم آقای محتشم با اون قیافه خشکش ببینم چجوری داره قربون صدقه کس و کون مامانم میره ولی نمی شد مامان گفته بود از اتاق نرم بیرون یه خورده که گذشت صدای مامان بلند شد آخ آخ بکون توش درش نیار بزار قشنگ حسش کنم آخ کونم میخواره بخارونش برام این جملاتو منم یه ساعت پیش شنیده بودم آقای محتشم میگفت وای سوختم چقد داغی تو اگه یه هفته بری دبی میلیونر میشی با این کونت عربا سر تا پاتو طلا میگیرن فقط صدای آخ اخ میومد یه نیم ساعتی کارشون طول کشید منم سعی میکردم خودمو انجا تصور کنم تو حال خودم بودم که صدای بسته شدن درو شنیدم فهمیدم که آقای محتشم کارش تموم شده و رفت منم رفتم بیرون راست میگفت بوی شهوت خونه رو پر کرده بود دیدم مامان یه پهلو افتاده رو تختش رفتم کنارش دیدم کونش هنوز باز مونده و داره ازش آب کیر مییاد بیرون دور سوراخش قرمز شده بود گفتم مامان حالت خوبه این عوضی چیکارت کرد مامان یه لبخند قشنگ زد و گفت آره خوبم بهتر از این نمیشم اون بیچاره گناهی نداره من خودم التماس میکردم که محکم تر بکونه همه حالش به همینه بعد گفت با انگشتت آروم سوراخ کونمو بمال منم براش ایکارو کردم آب کیرای دورو بر کونشو میمالیدم به سوارخش و ماساژ میدادم مامانم خیلی خوش امده بود قربون صدقم میرفت سوراخ کونشم هی باز و بسته میشد داشت کم کم جم میشد بعد پاشد و با هم رفتیم حموم من با وضیت مامان گفتم دیگه نمی تونه تکون بخوره ولی براش عادی بود سریع رو فرم امد کار کشته شده بود دیگه تو حموم خواستم که بشورمش آروم پشتشو لیف میکشیدم کونشم میمالیدم که مامان گفت نکون دوباره به خارش مییوفته انوقت جونشو داری باز از خارش بندازیش و خندید گفتم یعنی واقعا الان دوباره میتونی کون بدی مامان گفت آره کافیه آروم یه دست کشیده بشه لای کونم چنان به خارش میفته که ده تا کیرم بره توش باز کمه منم زدم زیر خنده بعد از حموم امدیم بیرون مامان رفت خرید منم مثلا مریض بودم و استراحت کردم اصلا باورم نمیشد که امروز چی یا دیدم و شنیدم هنوز تو کما بودم فرداش رفتم مدرسه ظهر که برگشتم مامان یه شلوارک تنگ پوشیده بود هر وقت اینو میپوشید من بد جوری حشری میشدم ولی نمی تونستم کاری کنم ولی اینبار از پشت چسبیدم بهشو کلی مالیدمش بعد گفتم چیه مامان مهمون داشتی آخه نگفتی نکون به خارش میوفته کسی خاروندتت مامان مثل همیشه با خنده روی گفت نه عزیزم از دیشب تا حالا میخواره الان باید از خجالتش در بیای منم گفتم چشم ناهرو با هم خوردیم سر ناهار مامان گفت ببینم از جریان دیروز ناراحت نشدی که منم گفتم نه بابا ناراحت چرا اصلا فکرشم نمی کردم اینقد برای خودمم جالب باشه میخواستم بیام ببینم حال کردنتو مامان میشه یه جوری ببینم وقتی داری با یکی دیگه حال میکنی من ببینم مامانم گفت نمیشه آخه اونا همشون تو رو میشناسن چجوری آخه ولی صبر کن شب یه کاری برات میکنم که از کنجکاوی در بییای گفتم چی بگو مامان گفت نه باشه تا شب که بابات خوابید انوقت قشنگ به آرزوت میرسی. شب که شد بابام خودشو توپ کردو رفت تو چرت و خوابش برد مامانم گفت ببین تورو خدا این میخواد منو ارضا کنه آخه ولی خیلی خوب شد چون از این به بعد شبها که حوس سکس میکنم تو دمه دستمی عزیزم بعد گفتم خوب مامان حالا وقتشه مامانم گفت باشه رفتو یه سی دی آورد گفت یه فیلم جدید میخوام برات بزارم که تا حالا ندیدی گفتم چه فیلمی مامان گفت ببین میفهمی فیلمو گذاشت تو دستگاه خودشم امد کنار من نشست فیلم که شروع شد دیدم چهار پنج تا از دوستای بابامم که دارن مشروب میخورن همشونو میشناختم از اون خرپولای بازار بودن بعد یه دفع دوربین چرخید دیدم بله اون مامانمه گفتم مامان تو قاطی اونا چیکار میکردی مامان فقط میخندید مامان تو فیلم یه شلوارک کوتاه که بیشتر شبیه شورت بود تنش بود با یه تاپ تنگ خیلی خوشکلو جیگر شده بود رونای تپلش تو چشم میزد بعد مامانو دعوت کردن بین خودشون انم رفت و شد ساقی بعد از خوردن مشروب یه کم مامانو دست مالی کردنو خودشونم لخت شدن من داشتم از هیجان میمردم چی میدیدم فیلم سوپر مامانم بعد مامانم که همش دوتا تیکه لباس تنش بودو لخت کردن و چهار نفری افتادن به جونش همه جاشو میخوردن بعد بلندش کردن بردنش رو تخت و حسابی مالیدنش مامان از شدت لذت مثل مار میپیچد به خودش بعد حسابی برای همشون ساک زد انام یه دم انگشتشون تو کس و کون مامان بود گفتم مامان اینا دارن چیکار میکنن تو اونجا چیکار میکردی این مال کیه مامان گفت هیچی عزیزم مگه نگفتی میخوای حال کردن منو با بقیه ببینی خوب ببین دیگه ای مال اون موقع است که گفتم دوستم شوهرش رفته مسافرت من میرم پیشش و شب نمیام گفتم پس تا صبح برنامه داشتین آره حالا چرا گذاشتی فیلم بگیرن نگفتی آبرو ریزی میشه اگه فیلم پخش بشه چی مامانم گفت نه بابا توام خودشونم تو فیلمن قیافشونم معلومه اگه فیلم پخش بشه پدر انارم در میارن برا همین این فیلم پیش خودمون میمونه و جاییم پخش نمیشه مطمعن باش عزیزم بعد دیدم که مامان قمبل کرد اوناهم کونشو میمالیدن میزدن روش شالاپ صدا میداد و میلرزید انمام از حشریت لیسش میزدن مامانم کونش تکون میداد تا بلرزه و بیشتر انارو دیونه کنه بعد افتادن به جونش همه سوراخای مامانو پر کردن با کیراشون سر کونش دوا بود هرکی دوتا تلمبه میزد بقیه غور میزدن که بسه برو کنار من مبخوام بکنم خلاصه اینقد مامانو از کسو کون دهن گاییدن که جونشون داشت در می امد اونی که فیلم میگرفت رفت جلو صورت مامان گفت چطوره خوش میگزره حال میکنی مامان صداش در نمی امد نفس کم می آورد با صدای بریده بریده میگفت آره آره دارم حال میکنم انم چه حالی بکنین بیشتر بیشتر فیلم بردارآقای محتشم بود از صداش فهمیدم بعد گفت داری چیکار میکنی بگو داری چی کار میکنی مامانم میگفت دارم کون میدم دارم کس میدم آخ مردم پاره شدم…….. نمی تونستم باور کنم این مامان منه که دارن چهار نفری میکننش مامان کنارم بود و هیچی نمیگفت خودشم داشت با اشتیاق نگاه میکرد بعد از اینکه همشون تو همه حالتی کسو کون مامانو کردن هرکی آبشو همونجا که کیرش توش بود خالی کرد مامانم دیگه داشت از حال میرفت همشون مثل جنازه افتادن یه گوشه از همه جای مامان داشت آب کیر میزد بیرون بعد آقای محتشم دوربینو داد دست یکی دیگه و خودش رفت سراغ مامان گفت حالا نوبت منه چنان بکنمت که دیگه نتونی راه بری وقتی لخت شد دیدم وای عجب کیری داره بیخود نبود امروز سوراخ کون مامان اینقد باز شده بود بعد انم حسابی مامانو کرد و آبشو ریخت تو کونش و فیلم تموم شد منم کیرم داشت پوستشو پاره میکرد مامان کیرمو گرفت و گفت چطور بود گفتم خیلی با حال بود خودمونیم خیلی کار کشته ای مامان خندید گفت حالا کجاشو دیدی همیشه وقتی شبها حشری میشدم این فیلمو نگاه میکردم و خودمو ارضا میکردم ولی از حالا دیگه یه کیر همیشه شق دارم که حسابی سر حالم بیاره بعد گفت تو نمی خوای مزه کس مامانو امتحان کنی هنوز کسمو نکردی منم گفتم چرا ولی کونت یه چیز دیگس مامان گفت خوب پاشو بریم تو اتاق تو هر کاری دوست داشتی بکن هر جور دوست داری مامانو بکون بعد رفتیم تو اتاق من همونجای که همیشه تو فکرم با مامان سکس میکردم ولی ایندفه واقعا مامانو کردم از کسو کون خیلی حال داد مخصوصا بعد از دیدن فیلم سوپر مامان …….. پایان

Admin
Admin

تعداد پستها : 48
تاريخ التسجيل : 2011-01-08

https://3xyclub.forumfa.net

بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل

بازگشت به بالاي صفحه


 
صلاحيات هذا المنتدى:
شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد